هدی لامار: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
لامار طی دورۀ [[جنگ جهانی دوم]] با کمک دوست آهنگسازش، جورج آنتایل (George Antheil)، روشی را ابداع کردند تا با استفاده از «پرش فرکانسی مبتنی بر طیف گسترده» (FHSS) بتوان با یک گیرنده و فرستنده، از احتمال وجود یک اژدر اطلاع حاصل کرد. این روش ابداعی آنها که امروزه «مخابرات طیف گسترده» (Spread spectrum) نامیده میشود و بهطور گستردهای در علم مخابرات و ارتباطات کاربرد دارد، در ۱۱ اوت ۱۹۴۲ ثبت شد. اگرچه در آن زمان این تکنیک مورد توجه قرار نگرفت، اما بعدتر پایۀ فناوریهای مدرنی چون [[بلوتوث]] و شبکۀ بیسیم (Wireless network) شد. | لامار طی دورۀ [[جنگ جهانی دوم]] با کمک دوست آهنگسازش، جورج آنتایل (George Antheil)، روشی را ابداع کردند تا با استفاده از «پرش فرکانسی مبتنی بر طیف گسترده» (FHSS) بتوان با یک گیرنده و فرستنده، از احتمال وجود یک اژدر اطلاع حاصل کرد. این روش ابداعی آنها که امروزه «مخابرات طیف گسترده» (Spread spectrum) نامیده میشود و بهطور گستردهای در علم مخابرات و ارتباطات کاربرد دارد، در ۱۱ اوت ۱۹۴۲ ثبت شد. اگرچه در آن زمان این تکنیک مورد توجه قرار نگرفت، اما بعدتر پایۀ فناوریهای مدرنی چون [[بلوتوث]] و شبکۀ بیسیم (Wireless network) شد. | ||
لامار در دورۀ اولیۀ کارش در سینمای دهۀ ۱۹۳۰ آلمان و اتریش، زمانی که با کارگردانانی چون گئورگ یاکوبی (Georg Jacoby)، کارل بوزه (Carl Boese) و آلکسی گرانوفسکی (Alexis Granowsky) کار میکرد، بازیهایش نمایانگر مهارتهایی بودند که در تئاتر وایمار (Weimar) اندوخته بود. با این حال هالیوود او را نه به خاطر قابلیتهای بازیگریِ به هرحال محدودش، بلکه به خاطر ملاحت مسحورکنندهاش بود که به سرعت پذیرفت. فیلم ''خلسه'' در اروپا فروش موفقی داشت ولی وقتی به آمریکا رسید، از تیغ سانسور گذشت. با این حال ظاهراً همین فیلم رسواییبرانگیز که از نخستین فیلمهای برهنهنمایی سینمای جهان است، برای به کرسی نشاندن حضور سینمایی او کافی بود. در هالیوود هرگز به موفقیت هنری یا تجاری مهاجران دیگری مثل مارلنه دیتریش (Marlene Dietrich) و [[گرتا گاربو]] دست نیافت. او را با همان صحنۀ بیپردۀ ''خلسه'' میشناختند و مورد قضاوت قرار میدادند. شاید به همین خاطر عمدتاً از نقشهایی که میتوانستند محرک استعدادش باشند، محروم ماند و تصویر او به یک شیء ایدهآل برای بهرهبرداری شرکتهای فیلمسازی تبدیل شد. لامار طی دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ بر مد روز و آرایش بازیگران و تماشاگران زن تأثیر بسیاری گذاشت. موهای خرمایی و فرق از وسط باز شدهاش مورد تقلید قرار گرفت. در عین حال نورپردازی و چهرهآرایی همواره در خدمت پوشاندن واقعیت چهرۀ بیحالت و اندکی درشت او بودند. اغلب به نقش زن شهرآشوب قانع میماند: دور از دسترس، با نگاهی نگران. با مدد این ویژگیها ابتدا طی دورۀ کوتاهی به عنوان ستاره قابل قبول مینمود، و با تقلیدِ «''نینوچکا/ Ninotchka''»ی گرتا گاربو در ''رفیق ایکس''، یا در نقش لعبت وسوسهگر [[کلارک گیبل]] در ''شهر پررونق'' (Boom Town) یا در نقش زنی وفادار به شوهر در ''دختر زیگفلد'' (Ziegfeld Girl)، به عنوان یکی از سه راس داستان فیلم (در کنار [[لانا ترنر]] و [[جودی گارلند]]) و در ''عالیجناب | لامار در دورۀ اولیۀ کارش در سینمای دهۀ ۱۹۳۰ آلمان و اتریش، زمانی که با کارگردانانی چون گئورگ یاکوبی (Georg Jacoby)، کارل بوزه (Carl Boese) و آلکسی گرانوفسکی (Alexis Granowsky) کار میکرد، بازیهایش نمایانگر مهارتهایی بودند که در تئاتر وایمار (Weimar) اندوخته بود. با این حال هالیوود او را نه به خاطر قابلیتهای بازیگریِ به هرحال محدودش، بلکه به خاطر ملاحت مسحورکنندهاش بود که به سرعت پذیرفت. فیلم ''خلسه'' در اروپا فروش موفقی داشت ولی وقتی به آمریکا رسید، از تیغ سانسور گذشت. با این حال ظاهراً همین فیلم رسواییبرانگیز که از نخستین فیلمهای برهنهنمایی سینمای جهان است، برای به کرسی نشاندن حضور سینمایی او کافی بود. در هالیوود هرگز به موفقیت هنری یا تجاری مهاجران دیگری مثل مارلنه دیتریش (Marlene Dietrich) و [[گرتا گاربو]] دست نیافت. او را با همان صحنۀ بیپردۀ ''خلسه'' میشناختند و مورد قضاوت قرار میدادند. شاید به همین خاطر عمدتاً از نقشهایی که میتوانستند محرک استعدادش باشند، محروم ماند و تصویر او به یک شیء ایدهآل برای بهرهبرداری شرکتهای فیلمسازی تبدیل شد. لامار طی دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ بر مد روز و آرایش بازیگران و تماشاگران زن تأثیر بسیاری گذاشت. موهای خرمایی و فرق از وسط باز شدهاش مورد تقلید قرار گرفت. در عین حال نورپردازی و چهرهآرایی همواره در خدمت پوشاندن واقعیت چهرۀ بیحالت و اندکی درشت او بودند. اغلب به نقش زن شهرآشوب قانع میماند: دور از دسترس، با نگاهی نگران. با مدد این ویژگیها ابتدا طی دورۀ کوتاهی به عنوان ستاره قابل قبول مینمود، و با تقلیدِ «''نینوچکا/ Ninotchka''»ی گرتا گاربو در ''رفیق ایکس''، یا در نقش لعبت وسوسهگر [[کلارک گیبل]] در ''شهر پررونق'' (Boom Town) یا در نقش زنی وفادار به شوهر در ''دختر زیگفلد'' (Ziegfeld Girl)، به عنوان یکی از سه راس داستان فیلم (در کنار [[لانا ترنر]] و [[جودی گارلند]]) و در ''عالیجناب اچ. ام. پلهام'' (H.M. Pulham, Esq.). نقشهای [[اینگرید برگمان]] در [[کازابلانکا (سینما)|کازابلانکا]] و ''چراغ گاز'' (Gaslight) را رد کرد و بعداً در فیلمهایی با موقعیتهای مشابه مجبور شد تقلیدگر نه چندان موفق آنها باشد. خیلی زود ستارهاش رو به افول گذاشت. ''سامسون و دلیله'' بیشتر به این خاطر که جاذبۀ فراموششدۀ او را احیا میکرد، اهمیت داشت و نه به خاطر شخصیتپردازی سطحی «دلیله». از اواسط دهۀ ۱۹۵۰ به بعد آنچه برایش مانده بود طلاقهای پرشمار، شهرت نامساعد به خاطر روابط جنجالی و ورشکستگی مالی بود؛ با این حال ستایشگران سرسخت هرگز از خیره ماندن به تصویر او خسته نشدند. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
شهر پررونق (جک کانوی - 1940) | شهر پررونق (جک کانوی - 1940) | ||
عاليجناب | عاليجناب اچ. ام. پلهام (کینگ ويدور - 1941) | ||
دختر زیگفلد (رابرت زد. لنرد - 1941 | دختر زیگفلد (رابرت زد. لنرد - 1941 |