سینما

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۲۴ توسط Mohammadi2 (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سینما (cinema)

صحنه‌ای از فیلم چهار عروسی و یک تشییع جنازه

برگرفته از واژۀ یونانی kinema به‌معنای «حرکت». سینما، شکلی از هنر و سرگرمی، عبارت است از نمایش تصاویر متحرک رنگی یا سیاه‌وسفید بر پرده. در سینما از هنرهای دیگری چون ادبیات، تئاتر و موسیقی نیز استفاده می‌شود. سابقۀ نمایش تصویر به فانوس خیال[۱] قرن ۱۷ برمی‌گردد. در قرن ۱۹ تلاش‌هایی در زمینۀ تصور حرکت تصاویر صورت گرفت. اسباب‌بازی‌های نوری، مانند زئوتروپ[۲]، با تکیه بر این اصل ساخته می‌شود که هر تصویری بر شبکیۀ چشم بیفتد کسری از ثانیه در آن می‌ماند و به ‌این ترتیب اگر چندین تصویر به سرعت و پی‌درپی بر شبکیه بیفتد، متحرک و پیوسته به‌نظر می‌آید. در نیمۀ نخست قرن ۱۹ افرادی همچون ژوزف نی‌یپس[۳]، لوئی داگر[۴]، و ویلیام تالبوت[۵] عکاسی ثابت را اختراع کردند و راه برای ادورد مای‌بریج[۶]، در زمینۀ عکاسی ردیفی[۷] هموار شد؛ منظور از عکاسی ردیفی ثبت حرکات حیوانات یا انسان در ردیفی از عکس‌های ثابت و پی‌درپی است. ابداعاتی که در دو دهۀ آخر قرن ۱۹ در امریکا صورت گرفت، راه را برای فیلم‌برداری ممکن ساخت، ازجمله ابداع نوار سلولوئید[۸] در ۱۸۸۷ و نیز کینه‌توگراف[۹] که دبلیو کِی ال دیکسون[۱۰] با نظارت توماس ادیسون[۱۱]، مخترع امریکایی، در ۱۸۹۱ ساخت. این دستگاه که با نوار سلولوئید سوراخ‌دار و با باطری کار می‌کرد، نخستین نمونه از دوربین تصویر متحرک بود. دیکسون سپس از سوی ادیسون مأموریت یافت تا کینه‌توسکوپ[۱۲] را بسازد؛ این دستگاه فیلم‌هایی را نشان می‌داد که با کینه‌توگراف گرفته بودند و سوراخی داشت که تصاویر را از درون آن تماشا می‌کردند. به‌دنبال نوآوری دیکسون، برادران لومیر در ۱۸۹۵ دستگاه سینماتوگراف، با قابلیت حمل آسان و ضبط و ظهور و چاپ تصاویر متحرک، را اختراع کردند.

دوران صامت. در دهۀ ۱۸۹۰ پیش‌کسوتان فرانسوی سینما، برادران لومیر (اوگوست و لوئی)[۱۳] سینماتوگراف را ابداع کردند. این وسیله، تصاویری را بر پرده می‌انداخت و تصور حرکت تصاویر را القا می‌کرد. آثار برادران لومیر و بسیاری از نخستین فیلم‌سازان، فیلم‌هایی کوتاه و مستند دربارۀ رویدادهای روزمره بود، همچون خروج کارگران از کارخانه، ورود قطار به ایستگاه، و غذادادن به بچه. در سال‌های آغازین قرن ۲۰، ساخت فیلم‌های داستانی رواج یافت و فیلم‌ها از نظر الگوهای تدوین، حرکت دوربین، و جلوه‌های نوری پیچیده‌تر شد. فیلم‌های مهم این دوره عبارت‌اند از فیلم تخیلی‌داستانی سفر به ماه[۱۴] (۱۹۰۲) و فیلم وسترن[۱۵] سرقت بزرگ قطار[۱۶] (۱۹۰۳) ساختۀ ادوین اس پورتر[۱۷]، دو فیلم حماسی تولّد یک ملّت[۱۸] (۱۹۱۵) و تعصب[۱۹] (۱۹۱۶) هر دو ساختۀ دیوید وارک گریفیث[۲۰]. در دهۀ ۱۹۲۰، امریکا سرکردۀ تجاری بازار جهانی بود ولی سینمای اروپا به تجربه‌اندوزی‌های هنری و مدرنیستی می‌پرداخت. اکسپرسیونیسم آلمان[۲۱] در این دوره بسیار تأثیرگذار بود و در آثار مهمی همچون مَطب دکتر کالیگاری[۲۲] (۱۹۱۹) و فیلم‌های کارگردان‌هایی مانند فریتس لانگ[۲۳]، مورنائو[۲۴] و پابست[۲۵] نمود یافت. در شوروی، سرگِی آیزنشتاین[۲۶] فن مونتاژ را تکامل بخشید که نمونۀ ‌بارز آن رزمناو پوتمکین[۲۷] (۱۹۲۵) است. صنعت فیلم‌سازی در هند و ژاپن نیز در همین دوره پدید آمد.

سینمای اروپا در‌آغاز. سینمای اروپا در آغاز زیر سلطۀ سینمای فرانسه (به‌ویژه محصولات پاته[۲۸] و گومون[۲۹]) بود، ولی صنعت سینما در اسکاندیناوی نیز رونق یافت. فیلم‌سازان ایتالیایی متخصص ساختن آثار حماسی جذاب و تاریخی بودند، همچون فیلم پرفروش کابیریا[۳۰] (۱۹۱۴) ساختۀ جووانی پاسترونه[۳۱] (۱۸۸۳ـ۱۹۵۹). در دوران جنگ جهانی اول، بیشتر صنایع فیلم‌سازی کشورهای اروپایی از رمق افتادند، ولی در دهۀ ۱۹۲۰ فیلم‌هایی چون مصائب ژاندارک[۳۲] (۱۹۲۸) اثر کارل تئودور درایر[۳۳]، آخرین خنده[۳۴] (۱۹۲۴) ساختۀ مورنائو، ناپلئون (۱۹۲۶) اثر آبل گانس[۳۵]، و نخستین فیلم ناطق آلفرد هیچکاک[۳۶] به نام حق‌السکوت[۳۷] (۱۹۲۹)، نقاط‌ عطفی در سینمای اروپا بودند. در روسیه، علاوه بر آیزنشتاین، فسِوِلِت پودوفکین[۳۸] و ژیگا ورتوف[۳۹] نیز از نخستین کارگردانان سینمای این کشور بودند.

هالیوود پیش از ۱۹۶۰. در دو دهۀ نخست قرن ۲۰، فیلم‌سازی امریکا که افرادی همچون دیوید وارک گریفیث، سیسیل ب دومیل[۴۰] و چارلی چاپلین[۴۱]، در رأس آن بودند، به ‌لحاظ هنری و تجاری رونق یافت. تا دهۀ ۱۹۲۰ صنعت سینما در چندین استودیو در نزدیکی لوس‌آنجلس، کالیفرنیا، متمرکز شد. این استودیوهای هالیوودی، همان الگوی تولید انبوه رایج در دیگر صنایع امریکا را به‌کار گرفتند. همۀ فیلم‌های هالیوود از الگوهایی یکنواخت پیروی می‌کردند و تا نیمۀ دهۀ ۱۹۳۰ محتوا و سبکشان را آیین‌نامۀ سفت‌وسخت تولید (← سانسور فیلم[۴۲]؛ ادارۀ هیز) تعیین می‌کرد، ولی عواملی دیگر در جاذبه و مقبولیت محصولات هالیوود در ژانر (گونه)های مختلف نقش داشت، ازجمله بهره‌گیری از محبوبیت ستارگان، تبلیغات گسترده، انتشار اطلاعیه در مطبوعات، و معرفی آن‌ها در رسانه‌ها. موضوع فیلم‌های امریکایی، در آغاز، بیشتر حماسی تاریخی[۴۳]، ملودرام[۴۴]، کمدی اسلپ‌استیک (بزن بکوب)[۴۵]، و وسترن بود. در این زمان رابرت فلاهرتی[۴۶] از کارگردان‌های شاخص سینمای مستند بود. پس از پیدایش سینمای ناطق، در اواخر دهۀ ۱۹۲۰، گونه‌های دیگری نیز در سینما پدید آمدند، ازجمله فیلم‌های موزیکال[۴۷]، گانگستری[۴۸]، کمدی اسکروبال[۴۹]، ترسناک، نمایش تاریخی[۵۰]، و مهیجِ جنایی[۵۱]. ساخت فیلم‌های انیمیشن (تصویر متحرک)[۵۲] نیز در همین زمان آغاز شد، مانند میکی ماوس[۵۳]، آفریدۀ والت دیزنی[۵۴] که نخست در کارتون استیم‌بوت ویلی[۵۵] (۱۹۲۸) ظاهر شد، و سفیدبرفی و هفت کوتوله[۵۶]، نخستین فیلم بلند متحرک‌سازی که در ۱۹۳۷ به‌نمایش درآمد. نظام ستاره‌سازی از ۱۹۰۹ رواج یافت و بازیگرانی همچون مری پیکفورد[۵۷] و بن تورپین[۵۸] از این سال محبوب شدند، و دیری نپایید که ستارگان تازه‌ای مانند فتی آربکل[۵۹]، چارلی چاپلین، داگلاس فربنکس مهتر[۶۰]، گرتا گاربو[۶۱]، لیلیان گیش[۶۲]، باستر کیتون[۶۳]، هارولد لوید[۶۴]، گلوریا سوانسون[۶۵]، و رودالف والنتینو[۶۶] ظهور کردند. با ورود صدا، بسیاری از ستارگان دوران صامتِ سینما کنار رفتند، زیرا صدا و سبک بازیگری‌شان مناسب با این قالب تازه نبود. درعوض بسیاری از بازیگران ناتورالیست[۶۷] و شخصیت‌های شناخته‌شدۀ تئاتر به سینما روآوردند. برخی از ستارگان «دوران طلایی[۶۸]» هالیوود، در دهه‌های ۱۹۳۰ و۱۹۴۰، عبارت‌اند از هامفری بوگارت[۶۹]، جیمز کاگنی[۷۰]، جون کرافورد[۷۱]، بت دیویس[۷۲]، هنری فاندا[۷۳]، کلارک گیبل[۷۴]، جودی گارلند[۷۵]، کری گرانت[۷۶]، کاترین هپبورن[۷۷]، مرنا لوی[۷۸]، برادران مارکس[۷۹]، ویلیام پاول[۸۰]، باربارا استنویک[۸۱]، جیمز استوارت[۸۲]، و اسپنسر تریسی[۸۳]. پیش‌تر با وجود این‌‌که در زمینۀ فیلم‌برداری رنگی آزمایش‌هایی صورت گرفته بود، این کار در عمل با ابداع تکنی کالر[۸۴] آغاز شد. در امریکا فیلم رنگی فقط برای تولید آثار برجسته‌ای چون بر باد رفته[۸۵] (۱۹۳۹) و موزیکال‌های پرهزینه‌ای مانند جادوگر شهر زمرد[۸۶] (۱۹۳۹) به‌کار می‌رفت، ولی تا نیمۀ دهۀ ۱۹۵۰ همۀ فیلم‌های هالیوود به‌شیوۀ رنگی ساخته می‌شد. در همین زمان چندین شیوۀ نمایش پردۀ عریض ابداع شد که از آن میان سینماسکوپ[۸۷] از همه موفق‌تر بود.

سینمای جهان پیش از ۱۹۶۰. در دهۀ ۱۹۳۰، ژان رنوار[۸۸] در فرانسه، چندین فیلم ماندگار ساخت؛ ازجمله شب در چهارراه[۸۹] (۱۹۳۲) و جنایت آقای لانژ[۹۰] (۱۹۳۶). مجموعه‌ای از فیلم‌های واقع‌گرای شاعرانه[۹۱]، همچون په‌په‌لوموکو[۹۲] (۱۹۳۶)، اثر ژولین دوویویه[۹۳]، و بندر مه‌آلود[۹۴] (۱۹۳۸) ساختۀ مارسل کارنه[۹۵]، بر گونۀ فیلم نوُار[۹۶] در امریکا و فیلم‌های مهیج و جنایی فرانسه، موسوم به فیلم‌های پلیسی، تأثیر گذاشت. ژان کوکتو[۹۷] مهم‌ترین فیلم‌هایش را در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ ساخت، و لوئی مال[۹۸] کارش را در دهۀ ۱۹۵۰ آغاز کرد. دهه‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ در انگلستان دوران خلاقیت‌های مستمر بود و فیلم‌سازانی همچون آلگزاندر کوردا[۹۹]، مایکل پاول[۱۰۰]، امه‌ریک پرسبرگر[۱۰۱]، و کارول رید[۱۰۲] ظهور کردند. در همین دوران استودیوهای ایلینگ[۱۰۳] پا گرفت و آرتور رنک[۱۰۴] امپراتوری فیلم‌سازیش را بنا نهاد. در ایتالیا، درست پس از جنگ جهانی دوم، جنبش نئورئالیست[۱۰۵] (نوواقع‌گرا) به پیش‌گامی لوکینو ویسکونتی[۱۰۶] آغاز شد. این جنبش به ساخت فیلم‌های کلاسیکی مانند رم شهر بی‌دفاع[۱۰۷] (۱۹۴۵) ساختۀ روبرتو روسّلّینی[۱۰۸]، و دزدان دوچرخه[۱۰۹] (۱۹۴۸) اثر ویتوریو دسیکا[۱۱۰]، منجر شد. در دهۀ ۱۹۵۰ کارگردان‌های سوررئالیست[۱۱۱] (فراواقع‌گرا) مانند میکل‌آنجلو آنتونیونی[۱۱۲] و فدریکو فلینی[۱۱۳]، شروع به فیلم‌سازی کردند. لوئیس بونوئل[۱۱۴] اسپانیایی، در دهۀ ۱۹۲۰، کارش را با ساخت فیلم‌های سورئالیستی آغاز کرد و بیشتر فیلم‌هایش را در تبعید ساخت. در دهۀ ۱۹۵۰ اینگمار برگمان[۱۱۵] سوئدی، آندری وایدا[۱۱۶]ی لهستانی نیز همچون ساتیاجیت‌رای هندی به‌شهرت جهانی رسیدند. معروف‌ترین فیلم‌سازان ژاپنی در این دهه عبارت بودند از کنجی میزوگوچی[۱۱۷]، یاسوجیرو اوزو[۱۱۸]، و آکیرا کوروساوا[۱۱۹].

سینمای جهان پس از ۱۹۶۰. از مهم‌ترین جنبش‌های سینمایی دهۀ ۱۹۶۰ موج نو فرانسه[۱۲۰] بود که با فیلم‌هایی چون از نفس افتاده[۱۲۱] (۱۹۵۹) اثر ژان ـ لوک گدار[۱۲۲] و ژول و ژیم[۱۲۳] (۱۹۶۲) اثر فرانسوآ تروفو[۱۲۴] آغاز شد. سینماگران موج نو فرانسه، آگاهانه با فرم[۱۲۵] فیلم بازی می‌کردند و قواعد سینمای امریکا را زیر پا می‌گذاشتند؛ هنر مدرن و فرهنگ عامیانه را درهم می‌آمیختند، و اغلب از دیدگاه چپ‌گرایانه به نقد زندگی مدرن می‌پرداختند. در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، تحولات مهمی در سینمای کشورهای جهان پدید آمد، ازجمله در انگلستان (لینزی اندرسون[۱۲۶]، تونی ریچاردسون[۱۲۷]، جان شله‌زینگر[۱۲۸])، چکسلوواکی (میلوش فورمن[۱۲۹]، وِرا چیتی‌لووا[۱۳۰]، یری مِنزِل[۱۳۱])، آلمان (راینر ورنر فاسبیندر[۱۳۲]، ورنر هرتزوگ[۱۳۳]، ویم وندرس[۱۳۴])، و اسپانیا (کارلوس سائورا[۱۳۵]، خوزه لوئیس بورائو[۱۳۶]، ویکتور اریسه[۱۳۷]). در دهه‌های۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در اروپا کارگردانان تازه‌کاری چون کریشتف کیشلوفسکی[۱۳۸]، پدرو آلمودووار[۱۳۹]، آکی کوریسماکی[۱۴۰]، ژان ـ ژاک بنی[۱۴۱]، پاتریس لوکُنت[۱۴۲]، و دِرِک جارمن[۱۴۳]، در عرصه سینمای جهانی درخشیدند. در همین سال‌ها فیلم‌هایی از افریقا، خاورمیانه، و امریکای لاتین نیز در غرب به نمایش درآمد. فیلم‌سازان نیوزیلند همچون جِین کمپیون[۱۴۴] و پیتر وی‌یر[۱۴۵]، جورج میلر[۱۴۶]، لی تاماهوری[۱۴۷]، و فیلم‌سازان کانادایی چون دنیس آرکند[۱۴۸] و آتم اِگویان[۱۴۹] به‌شهرت جهانی دست یافتند. سینمای ملی کشورهای چین، هنگ کنگ، تایوان، و ژاپن برخی از زیباترین فیلم‌های اواخر دهۀ ۱۹۸۰ و دهۀ ۱۹۹۰ را تولید کردند و فیلم‌سازانی همچون چن کایگه[۱۵۰]، ژانگ ییمو[۱۵۱]، هو سایوـ سِیْن[۱۵۲]، تیان ژوانگ ژوانگ[۱۵۳]، ژوزو ایتامی[۱۵۴]، تاکه‌شی بیت تاکه‌شی[۱۵۵]، جان وُو[۱۵۶]، وُنگ کارـ وای[۱۵۷]، و دیگران مشهور شدند. در دهۀ ۱۹۹۰ سینمای انگلستان نیز جانی دوباره گرفت و فیلم‌های مایک لی[۱۵۸] با استقبال روبه‌رو شد. فیلم کمدی و عاشقانۀ چهار عروسی و یک تشییع جنازه[۱۵۹] (۱۹۹۴) و فیلم جنایی قفل، انبار و دو لولۀ داغ تفنگ[۱۶۰] (۱۹۹۷) در هر دو سوی اقیانوس اطلس به موفقیت هنری و تجاری دست یافتند.

سینمای امریکا پس از ۱۹۶۰. در امریکا فیلم‌سازانی همچون رابرت آلتمن[۱۶۱]، فرانسیس فورد کاپولا[۱۶۲]، آرتور پن[۱۶۳]، و مارتین اسکورسیزی[۱۶۴] تکنیک‌های سبکیِ موج نو فرانسه را در فیلم‌های تجاری به‌کار گرفتند. وودی آلن[۱۶۵] نوعی کمدی لفظی را درپیش گرفت که بر فیلم‌سازان نسل بعد تأثیر بسیار گذاشت. استودیوهای هالیوود، که تا آن زمان برای مخاطبان سنتی فیلم می‌ساختند به فیلم‌سازی برای جوانان نیز توجه کردند. در اواخر دهۀ ۱۹۶۰ و اوایل دهۀ ۱۹۷۰ با تغییر ساختار در صنعت فیلم امریکا، نسل جدید فیلم‌سازان به نوآوری پرداختند، ولی به‌تدریج این تغییرات دوباره به‌سوی معیارهای محافظه‌کارانۀ سینمای هالیوود متمایل شد. موفقیت فیلم‌های تجاری پرهزینه‌ای مانند آرواره‌ها[۱۶۶] (۱۹۷۵)، جنگ ستارگان[۱۶۷] (۱۹۷۷)، وای تی: موجود فرازمینی[۱۶۸] (۱۹۸۲)، فصل تازه‌ای را در فیلم‌سازی امریکا گشود که بر تولید فیلم‌های پرفروش و استفاده از جلوه‌های ویژه تأکید داشت. این گرایش با ابداع تصاویر رایانه‌ای در دهۀ ۱۹۹۰ شدت گرفت. محافظه‌کاریِ صنعت سینمای امریکا، موجب رویکرد دوباره به گونه‌های فیلم و نظام ستاره‌سازی شد. در دهۀ ۱۹۹۰ گونه‌های وسترن، کمدی‌های عشقی، و فیلم‌های جنگی دوباره احیا شد، همچون فیلم‌های نابخشوده[۱۶۹] (۱۹۹۲)، بی‌خواب در سیاتل[۱۷۰] (۱۹۹۳)، و نجات سرباز رایان[۱۷۱] (۱۹۹۸). ستاره‌های هالیوود به بازیگران اصلی صنعت فیلم امریکا تبدیل شدند، ازجمله آرنولد شوارتزِنِگِر[۱۷۲]، جیم کری[۱۷۳]، تام هنکس[۱۷۴]، دمی مور[۱۷۵]، و بروس ویلیس[۱۷۶] که برای بازی در هر فیلم میلیون‌ها دلار دستمزد می‌گرفتند. از سوی دیگر در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، فیلم‌سازانی جوان و مستقل و نیز شرکت‌های کوچک فیلم‌سازی بیرون از استودیوهای هالیوود فیلم می‌ساختند. بسیاری از این فیلم‌سازان مستقل که با بودجۀ کمتر و آزادی هنری بیشتر کار می‌کردند، اسلوب‌های فیلم درجه دو و موج نو فرانسه را با نوآوری احیا کردند؛ مهم‌ترین این فیلم‌ها عبارت‌اند از رد خون[۱۷۷] (۱۹۸۴) ساختۀ برادران کوئن[۱۷۸]، دختره باید آن را به‌دست بیاورد[۱۷۹] (۱۹۸۶) اثر اسپایک لی[۱۸۰]، سکس، دروغ‌ها و نوار ویدئو[۱۸۱] (۱۹۸۹) ساختۀ استیون سادربرگ[۱۸۲]، و سگدانی[۱۸۳] (۱۹۹۲) اثر کوئنتین تارانتینو[۱۸۴]. فیلم سادربرگ، به‌ویژه، به احیای بخشی از سینمای مستقل دامن زد که در دهۀ ۱۹۹۰ رشد یافت. فیلم‌های مستقل امریکایی در این دهه، به کارگردانی و نویسندگی فیلم‌سازان جوانی همچون هال هارتلی[۱۸۵]، ریچارد لینک‌لیْتر[۱۸۶]، ویت استیلمن[۱۸۷]، و کوین اسمیت[۱۸۸] برتری را به کلام داده‌اند و هنرنمایی‌های بصری سینمای تجاری که در فیلم‌های پرفروش پارک ژوراسیک[۱۸۹] (۱۹۹۳) و تایتانیک[۱۹۰] (۱۹۹۷) به اوج خود رسیده بود را کنار گذاشته‌اند. فیلم‌های هالیوودی که در تابستان ۱۹۹۹ به‌نمایش درآمدند، با فروش ۲.۷۸میلیارد دلار رکورد تازه‌ای برجا گذاشتند. این رقم در مقایسه با فروش ۱۹۹۸، دوازده درصد افزایش نشان می‌دهد. شمار تماشاگران سینما در فصل تابستان با افزایش هشت درصدی، نسبت به سال پیش از آن، به ۵۷۴میلیون نفر رسید، و تعداد تماشاگران در تمام سال تقریباً ۱.۴۷میلیارد نفر برآورد شده است. مهم‌ترین علت افزایش تعداد تماشاگران، گشایش ۵هزار سالن جدید در ۱۹۹۸ است. با این‌همه، در آغاز ۲۰۰۱ تعداد سینماهایی که تعطیل شد نیز افزایش یافت و دو شرکت سینمایی ۱۹۲ سالن، از ۸۶۱ سالن، خود را تعطیل کردند. بیشترین رقم درآمد ناخالص در تابستان ۱۹۹۹ به فیلم جنگ ستارگاناپیزود اول: تهدید شبح[۱۹۱] اختصاص یافت که ۲۸۱میلیون دلار بود.

پیشرفت‌های فنی. با رواج ماهواره و تلویزیون‌های کابلی، تعداد تماشاگران فیلم افزایش نظرگیری یافته است و فروش فیلم‌ها هر سال رکورد تازه‌ای را برجا می‌گذارند. با توجه به این موارد، در دهۀ ۱۹۹۰ مرز میان سینما و تلویزیون بیش‌ازپیش ازمیان برداشته شد. انقلاب در تصویرپردازی رایانه‌ای، ابداع دی‌وی‌دی[۱۹۲] (صفحۀ فشرده‌ای که ظرفیت ضبط یک فیلم سینمایی را دارد)، و تأثیر اینترنت، از دگرگونی در شیو‌ه‌های نمایش و تماشای فیلم خبر می‌دهند. در سال ۲۰۰۰ نخستین آزمایش گستردۀ پردازش دیجیتالی نور (دی ال پی)[۱۹۳]، در سینما، را شرکت دیزنی برای فیلم دایناسور[۱۹۴] انجام داد، و در پانزده سینمای امریکا، شیوۀ پخش دیجیتال[۱۹۵] به‌کار گرفته شد. در این شیوه به‌جای استفاده از نوار سلولوئید در دستگاه نمایش، فیلم نخست بر روی دیسک سخت رایانه پیاده می‌شود و سپس بر روی پرده به نمایش درمی‌آید. اگر شیوۀ پردازش دیجیتالی نور (دی ال پی) توسعه پیدا کند، فیلم را می‌توان با ماهواره، کابل فیبرنوری، یا صفحۀ دی‌وی‌دی در سینما نمایش داد و هزینه‌های ظهور، چاپ و پخش نسخه‌های فیلم را به‌حداقل رساند.

صدا. فیلم‌های صامت هیچ‌گاه کاملاً بدون صدا نبودند، مثلاً ادیسون پیش از اختراع کینه‌توگراف، دستگاهی به نام فونوگراف[۱۹۶] ابداع کرد و کوشید تا صدا و تصویر را تلفیق کند. از ۱۸۹۵ تا ۱۹۲۷ هم‌زمان با نمایش فیلم‌، موسیقی به‌صورت تک‌نوازی پیانو در سالن‌های کوچک حومۀ شهر و نیز به‌صورت ارکستر ۱۰۰نفره در سالن‌های شهرهای بزرگ نواخته می‌شد. در ژاپن، به پیروی از سنت تئاتر کابوکی، فیلم را یک راوی روایت می‌کرد. «تصاویر ناطق[۱۹۷]» را شرکت برادران وارنر[۱۹۸] اولین‌بار در فیلم کوتاه دون ژوان[۱۹۹] (۱۹۲۶) و سپس در فیلم بلند خوانندۀ جاز[۲۰۰] (۱۹۲۷) عرضه کرد. ورود صدا به سینما نخست دستاوردهای هنری دهه‌های پیش را دچار وقفه کرد، زیرا فیلم‌سازان باید ابزار سنگین و روش‌های پیچیده‌ای را به‌کار می‌گرفتند مانند استفاده از میکروفون‌های گوناگون در صحنه، ولی طولی نکشید که به امکانات هنری وسایل جدید پی‌بردند.

رنگ. نخستین فیلم‌سازان، ازجمله ملیس[۲۰۱]، فیلم‌هایشان را به دشواری و با دست رنگ می‌کردند. بعدها برای اختراع فیلم رنگی تلاش‌های فراوانی صورت گرفت ولی با ابداع تکنی‌کالر سه لایه، رنگ دیگر فقط یک ابزار نبود. این روش را که در آن از سه نوار فیلم استفاده می‌شد، اولین بار شرکت دیزنی در چندین فیلم کوتاه متحرک‌سازی به‌کار گرفت، و نخستین فیلم بلندی که به این روش فیلم‌برداری شد بکی شارپ[۲۰۲] (۱۹۳۵) نام داشت. اختراع فیلم خام رنگی امکانات هنری تازه‌ای را در اختیار فیلم‌سازان قرار داد. در انگلستان، مایکل پاول و امه‌ریک پرسبرگر و فیلم‌بردارشان جک کاردیف[۲۰۳] جزو نخستین کسانی بودند که از قابلیت‌های رنگ در انتقال مفاهیم استفاده کردند. تا دهۀ ۱۹۵۰ رنگ دیگر جنبه فانتزی و تجملی نداشت و جانشین واقع‌گرایی فیلم‌های سیاه‌وسفید شد.

پردۀ عریض. در «دوران طلایی» هالیوود نسبت استاندارد عرض به ارتفاع تصویر (نسبت اندازۀ تصویر) ۱.۳۳ به ۱ بود که در همۀ فیلم‌های امریکایی رعایت می‌شد، اما اندکی پیش از دهۀ ۱۹۵۰، رونق تلویزیون که تهدیدی برای سینما بود، سبب شد تا سینما تصاویری تولید کند که تلویزیون قادر به تولید آن نباشد. بنابراین، در ۱۹۵۲ شیوۀ سینه‌راما[۲۰۴] و فیلم سه بعدی ابداع شد. سینه‌راما روشی بسیار پرهزینه بود و تلفیق تصویر عریض و صدای چند جهتی را دربر می‌گرفت. رونق فیلم سه‌بعدی نیز زودگذر بود و چندان نپایید، ولی در ۱۹۵۲ روش سینماسکوپ ابداع شد که در تاریخ سینما اهمیت بیشتری یافت. در ۱۹۵۳ این روش از سوی شرکت فاکس قرن بیستم[۲۰۵]، در فیلم سینمایی خرقه[۲۰۶] به‌کار گرفته شد. در این روش با استفاده از عدسی آنامورفیک، تصویر عریض به‌صورت فشرده بر روی فیلم خام ۳۵میلی‌متری ثبت می‌شود. این روش، که با صدای استریو همراه بود، هزینۀ چندانی برای صاحبان سالن‌های سینما نداشت، فقط کافی بود که پردۀ عریضی را در سالن و عدسی آنامورفیک را جلو دستگاه نمایش نصب کنند. ابعاد تصویر سینماسکوپ بر پرده ۲.۳۵ به ۱ است. بعدها پردۀ عریض، با نسبت ۱.۸۵ به ۱، جانشین سینماسکوپ شد.

سواد سینمایی. تماشاگران پس از جنگ جهانی دوم با سینما رشد کردند و به‌شیوۀ بیان آن خو گرفتند و به توانایی‌های هنری‌اش آگاه بودند. چند جوان مشتاق که در فرانسه در مجلۀ سینمایی کایه دو سینما[۲۰۷] کار می‌کردند، نظریۀ مؤلف[۲۰۸] را پی‌ریختند. بر پایۀ این نظریه،‌ که از مبانی موج نو بود، کارگردان «مؤلف» فیلم است (یا باید باشد). برخی از فیلم‌سازان نیز، خارج از چارچوب سینمای تجاری، سبک‌‌آفرینی کردند. رواج ویدئوهای خانگی و راه‌اندازی رشتۀ سینما در بسیاری از دانشگاه‌های امریکا، در دهۀ ۱۹۸۰، موجب رونق سینمای مستقل در این کشور شد، ولی پیش از این فقط چند فیلم‌ساز مستقل در این زمینه فعال بودند.

جشنواره‌های سینمایی جهان
نام جشنواره سال تاسیس محل برگزاری
اسكار 1927 كالیفرنیا (امریكا)
ادینبورگ 1947 ادینبورگ (اسكاتلند)
برلین 1951 برلین (آلمان)
تورنتو 1975 تورنتو (كانادا)
توكیو 1985 توكیو (ژاپن)
ساندنس 1981 یوتا (امریكا)
سان‌سباستیان ــــ سان سباستیان (اسپانیا)
سان‌فرانسیسكو 1957 سان‌فرانسیسكو (امریكا)
شانگهای ــــ شانگهای (چین)
قاهره ــــ قاهره (مصر)
كارلووی‌واری ــــ كارلووی‌واری (چك)
كَن 1946 كن (فرانسه)
لندن 1956 لندن (انگلستان)
لوكارنو 1946 لوكارنو (سوئیس)
مسكو ــــ مسكو (روسیه)
مونترال 1977 مونترال (كانادا)
نیویورك 1963 نیویورك
ونیز 1932و1946 ونیز (ایتالیا)
جوایز بفتا 1959 انگلستان
جوایز گلدن‌گلوب 1943 هالیوود، كالیفرنیا

  1. magic lantern
  2. zeotrope
  3. Joseph Niépce
  4. Louis Daguerre
  5. William Talbot
  6. Eadweard Muybridge
  7. series photography
  8. celluloid roll
  9. Kinetograph
  10. W K L Dickson
  11. Thomas Edison
  12. kinetoscope
  13. Lumière Brothers (Auguste and Louis)
  14. Le Voyage dans la lune/A Trip to the moon
  15. western
  16. The Great Train Robbery
  17. Edwin S Porter
  18. The Birth of a Nation
  19. Intolerance
  20. D W Griffith
  21. German expressionism
  22. Das Cabinet des Dr Caligari/The Cabinet of Dr Caligari
  23. Fritz Lang
  24. Murnau
  25. Pabst
  26. Sergei Eisenstein
  27. Bronenosets Potyomkin/Battleship Potemkin
  28. Pathé
  29. Gaumont
  30. Cabiria
  31. Giovanni Pastrone
  32. La Passion de Jeanne d’Arc
  33. Carl Theodor Dreyer
  34. Der letzte Mann/The Last Laugh
  35. Abel Gance
  36. Alfred Hitchcock
  37. Blackmail
  38. Vsevolod Pudovkin
  39. Dziga Vertov
  40. Cecil B DeMille
  41. Charlie Chaplin
  42. film censorship
  43. historical epic
  44. melodrama
  45. slapstick comedy
  46. Robert Flaherty
  47. musical
  48. gangster
  49. screwball comedy
  50. period drama
  51. crime thriller
  52. animation
  53. Mickey Mouse
  54. Walt Disney
  55. Steamboat Willie
  56. Snow White and the Seven Dwarfs
  57. Mary Pickford
  58. Ben Turpin
  59. Fatty Arbuckle
  60. Douglas Fairbanks Sr
  61. Greta Garbo
  62. Lillian Gish
  63. Buster Keaton
  64. Harold Lloyd
  65. Gloria Swanson
  66. Rudolph Valentino
  67. naturalistic
  68. golden era
  69. Humphrey Bogart
  70. James Cagney
  71. Joan Crawford
  72. Bette Davis
  73. Henry Fonda
  74. Clark Gable
  75. Judy Garland
  76. Cary Grant
  77. Katharine Hepburn
  78. Myrna Loy
  79. Marx Brothers
  80. William Powell
  81. Barbara Stanwyck
  82. James Stewart
  83. Spencer Tracy
  84. Technicolor
  85. Gone With the Wind
  86. The Wizard of Oz
  87. cinemascope
  88. Jean Renoir
  89. La Nuit du carrefour/Night at the Crossroads
  90. Le Crime de M. Lange/The Crime of Monsieur Lange
  91. poetic realist films
  92. Pépé le Moko
  93. Julien Duvivier
  94. Quai des brumes/Port of Shadows
  95. Marcel Carné
  96. film noir
  97. Jean Cocteau
  98. Louis Malle
  99. Alexander Korda
  100. Michael Powell
  101. Emeric Pressburger
  102. Carol Reed
  103. Ealing Studios
  104. Arthur Rank
  105. neorealist movement
  106. Luchino Visconti
  107. Roma, città aperta/Rome, Open City
  108. Roberto Rossellini
  109. Ladri di biciclette/Bicycle Thieves
  110. Vittorio De Sica
  111. surrealist
  112. Michelangelo Antonioni
  113. Federico Fellini
  114. Luis Buñuel
  115. Ingmar Bergman
  116. Andrzej Wajda
  117. Kenji Mizoguchi
  118. Yasujiro Ozu
  119. Akira Kurosawa
  120. French New Wave
  121. A bout de souffle/Breathless
  122. Jean-Luc Godard
  123. Jules et Jim
  124. François Truffaut
  125. form
  126. Lindsay Anderson
  127. Tony Richardson
  128. John Schlesinger
  129. Milos Forman
  130. Vera Chytilovà
  131. Jirí Menzel
  132. Rainer Werner Fassbinder
  133. Werner Herzog
  134. Wim Wenders
  135. Carlos Saura
  136. José Luis Borau
  137. Victor Erice
  138. Krzysztof Kieslowski
  139. Pedro Almodovar
  140. Aki Kaurismaki
  141. Jean-Jacques Beneix
  142. Patrice Leconte
  143. Derek Jarman
  144. Jane Campion
  145. Peter Weir
  146. George Miller
  147. Lee Tamahori
  148. Denys Arcand
  149. Atom Egoyan
  150. Chen Kaige
  151. Zhang Yimou
  152. Hou Hsiao-hsien
  153. Tian Zhuangzhuang
  154. Juzo Itami
  155. Takeshi `Beat´ Takeshi
  156. John Woo
  157. Wong Kar-Wai
  158. Mike Leigh
  159. Four Weddings and a Funeral
  160. Lock, Stock and Two Smoking Barrels
  161. Robert Altman
  162. Francis Ford Coppola
  163. Arthur Penn
  164. Martin Scorsese
  165. Woody Allen
  166. Jaws
  167. Star Wars
  168. ET,the Extra-Terrestrial
  169. Unforgiven
  170. Sleepless in Seattle
  171. Saving Private Ryan
  172. Arnold Schwarzenegger
  173. Jim Carrey
  174. Tom Hanks
  175. Demi Moore
  176. Bruce Willis
  177. Blood Simple
  178. Coen brothers
  179. She’s Gotta Have It
  180. Spike Lee
  181. sex, lies and videotape
  182. Steven Soderbergh
  183. Reservoir Dogs
  184. Quentin Tarantino
  185. Hal Hartley
  186. Richard Linklater
  187. Whit Stillman
  188. Kevin Smith
  189. Jurassic Park
  190. Titanic
  191. Star War Episode I: ThePhantom Menace
  192. DVD
  193. digital light processing (DLP)
  194. Dinosaur
  195. technique of digital delivery
  196. phonograph
  197. Talking pictures
  198. Warner Bros
  199. Don Juan
  200. The Jazz Singer
  201. Méliés
  202. Becky Sharp
  203. Jack Cardiff
  204. Cinerama
  205. Twentieth Century Fox
  206. The Robe
  207. Cahiers du Cinema
  208. auteur theory