اصلح
اَصلَح
(بهمعنی نیکوتر و شایستهتر) نظریّهای کلامی که افعال الهی را همیشه با خیر و ثمری نیکو همراه میداند. بنابر این نظریّه، آفرینش بندگان و فرماندادن به آنان بهخاطر مصلحت ایشان است. بحث اصلح در مباحث عدل الهی مطرح میشود. این اصطلاح را نخستینبار معتزله، گویا با الهامگرفتن از مباحث زیستشناختی یونانی، به الهیّات اسلامی وارد کردند. در نظر معتزلیان نخستین، از آنجا که فعل الهی بر عدل و عظمت او استوار است، پس از آفرینش بندگان نیز خیر و سود ایشان مورد نظر او بوده است نه خیر و سود خودش. همچنین، از آنجا که دریغداشتن نعمتی که برای آدمی تباهی درپی داشته باشد نشانگر بخل او تواند بود پس بر اوست که تنها به فعلی بپردازد که برای بندگان او شایستهترین است. برآمدن این مسئله از نظریّۀ عدل الهی، خداوند را مکلّف به فعل اصلح برمینمود. به همین دلیل مجبّره و اشاعره که وضع تکلیف برای خداوند را گستاخی میدانستند آن را مردود برشمردند و با طرح اعتراضهایی بر انسجام درونی آن حمله کردند. چنانکه داستان سه برادری را مثال زدند که یکی در کودکی از دنیا رفت و یکی کافر شد و دیگری مؤمن. پس دو برادری که خواستار مقام برادر مؤمن بودند آموزۀ اصلح را به چالش کشیدند. در پاسخ به این چالش، معتزلۀ بصره با دگرگونکردن آموزۀ اصلح، خداوند را نیازمند وضع تکلیف در مرحلۀ نخستین برای آدمی ندانستند، چراکه در این صورت هدف نیک خواهانهاش در پاداشدادن به آدمی مخدوش خواهد شد. پس آموزۀ اصلح یعنی فراهمنمودن فرصت رسیدن به پاداش برای آدمی. درنتیجه، آموزۀ اصلح در نظر معتزلیان بصره به قلمرو دین محدود شد و تکلیف الهی در نظرداشتن در همۀ جهات به بهترین مصلحت آدمی را انکار کرد. در مقابل، معتزلیان بغداد بدون ایجاد دگرگونی در اصل نظریّۀ اصلح، صلاح مجموع بندگان را بر صلاح فرد مقدّم دانستند و در رعایت مصلحت دینی و دنیایی بنده از سوی خداوند محدودیّتی ندیدند. بیشتر متکلّمان امامیّه مانند ابواسحاق نوبختی و شیخ مفید نظر معتزلۀ بغداد را پذیرفتهاند. امّا برخی هم بر رأی بصریان صحه گذاشتند.