امپرسیونیسم
اَمْپِرْسیونیسم (impressionism)
جنبشی در نقاشی که در دهۀ ۱۸۶۰، در فرانسه پدید آمد و تا پایان نیمۀ دوم قرن ۱۹، بر هنر کشورهای اروپایی و امریکای شمالی تأثیری فوقالعاده برجا گذاشت. امپرسیونیستها میخواستند زندگی واقعی را بهتصویر کشند؛ آنان مستقیماً از طبیعت نقاشی میکردند و به ثبت تصویریِ تغییراتِ جلوههای نوری میپرداختند. این اصطلاح نخستینبار، با هجو و تمسخر در توصیف نقاشی کلود مونه[۱] با نام امپرسیون: طلوع آفتاب[۲] (۱۸۷۲) بهکار رفت. دیگر سرآمدان امپرسیونیست عبارت بودند از اِدوئار مانه[۳]، اِدگار دگا[۴]، پیِر اوگوست رنوار[۵]، کامی پیسارو[۶]، پل سزان[۷]، و آلفرد سیسلی[۸]؛ امّا فقط مونه تا پایان دوران فعالیت هنریاش به آرمانهای امپرسیونیستی وفادار ماند. هستۀ اصلی گروهِ امپرسیونیستها در اوایل دهۀ ۱۸۶۰، با مشارکت مونه، رنوار، و سیسلی شکل گرفت؛ آنان هنگامی که هنرجو بودند گِرد هم جمع شدند و به نقاشی در هوای باز[۹]، که از شاخصههای نهادین امپرسیونیسم بود، علاقهمند شدند. امپرسیونیستها در یکی از کافههای پاتُق پاریس، با دیگر اعضای این محفل آشنا شدند. هرگز گروه متشکّلی برپا نساختند، لیکن از ۱۸۷۴ تا ۱۸۸۶، هشت نمایشگاه گروهی برپا کردند، که در اولین نمایشگاهشان، نام امپرسیونیسم وضع شد. با آنکه شیوههای فردیِ آنان متمایز بود، همه با تأثیرات نور، حرکتهای سردستی قلممو، و کنار هم قراردادن تکههای رنگ بر روی بوم بهجای ترکیب آن بر روی پالت، طبعآزمایی کردند. هنر عکاسی و پژوهشهای علمی دربارۀ رنگ و نور، امپرسیونیستها را بر آن داشت زندگی و طبیعت را با نگاهی تازه، و بیواسطۀ دانستنیهای قبلی بنگرند. حدود دهۀ ۱۸۸۰، رویکرد محورین جنبش، مرکزیت خود را از دست داد، و چند سبک دیگر از آن منشعب شد که بعدها پُستامپرسیونیسم[۱۰] نام گرفت.
امپرسیونیسم انگلیسی. امپرسیونیسم در نقاشیِ پیشگام انگلیسی، در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، تأثیری شگرف داشت. بسیاری از نقاشان انگلیسیِ وابسته به حلقۀ هنری والتر سیکرت[۱۱] از این جنبش تأثیر گرفتند. فیلیپ ویلسون استیر[۱۲]، دوست صمیمی و معاصر سیکرت، برجستهترین نمایندۀ امپرسیونیسم در انگلستان شناخته شده است.
سرآغاز و نفوذها. بازنمایی نور با استفاده از رنگ و بدون خط ـ کناره[۱۳]های مشخص، که از ویژگیهای امپرسیونیسم است، را میتوان در آثار نقّاشانی همچون دیهگو ولاسکز[۱۴]، فرانسیسکو دِ گویا[۱۵] و ژان آنتوان واتو[۱۶]، یافت. ولی گفتنی است که پیشینۀ امپرسیونیسم را میتوان در آثار پیشکسوتانِ تأثیرگذارتری همچون دو نقّاش منظرهپرداز انگلیسی، جان کانستبل[۱۷]، و جوزف ترنِر[۱۸]، پی گرفت. رنگهای درخشان آبی در چاپنقشهای رنگی ژاپنی (که در همین دوران از سوی اروپاییان شناخته شد) در رهایی نقاشی از رنگهای تیره و کدر تأثیر گذاشت. گوستاو کوربه[۱۹]، مدافع آموزۀ رئالیسم[۲۰]، نخستین منبع الهام بود که بر بازگشت به طبیعت و طرد درونمایههای قراردادی تأکید ورزید.
جوّ، رنگ و نور. مانه نمایندۀ پیشگام امپرسیونیسم آغازین بود، لیکن طبعآزماییهای وی و پیروانش اساس نظری این جنبش را بنا نهاد. آنان بر ویژگی جلوههای جوّی، بازی نور، و ارزشهای رنگیِ حاصل از آن تکیه داشتند، و کار خود را به نقاشی در هوای باز اختصاص دادند. ویژگی «دریافت[۲۱]» در آثار آنان مرکزیت داشت، که بر دریافت و خلقِ برداشت آنی و زنده از یک صحنه مبتنی بود، و با توصیف منظم جزئیات مغایرت داشت، که در چنین برداشتهای آنی نادیدنیاند. امپرسیونیستها آموختند که هنر خود را براساس «منظرۀ کلی[۲۲]»، حذف جزئیات و خط ـ کنارهها، و یا به حداقلرساندن آنها در کلِّ صحنه، پدید آورَند. همچنین برای نخستینبار به بررسی دقیق یک اسلوب پرداختند، و استفاده از رنگمایههای قراردادیِ قهوهای، سیاه، و اُخرایی را طرد کردند. بیشتر آنان، ترکیب رنگ بر روی پالت را کنار نهادند، و فقط استفاده از رنگهای خالص طیف نور، و سفید را جایز شمردند. همپهلوشدن تکهرنگهای خالص، از اصول بنیادین این جنبش شد. سادهسازی نور و سایه، برای عرضۀ کلیّت صحنه، بهجای تأکید بر خط ـ کنارهها، از دیگر اصول آنان بود؛ گفتنی است که عرضۀ سایه، بهمعنای نبودِ نور نیست بلکه بهمعنای نور کاسته شده است. امپرسیونیستها با پیروی از این اصول در بازنمود حرکت جوّی، ازجمله لغزش سایه، عبور نور، تلاطم آب، و احساس وزیدن باد در حد شگفتآوری توفیق یافتند. کامی پیسارو و سیسلی در این خصوص سرآمد بودند؛ مانه مسیر آغازین خود را رها کرد و همچون آنان به نقاشی در هوای باز رو آورد. جیمز ویسلر[۲۳] هرگز بهطور کامل به امپرسیونیسم نگرایید، و نقاشی بر مدار حافظه، و ترکیب رنگها بر روی پالت برای دستیابی به رنگمایۀ دلخواه بهجای استفادۀ مستقیم از رنگهای خالص را پی گرفت. دیگر نقاشانی که به این جنبش پیوستند عبارت بودند از یوهان یونکینت[۲۴]، برت موریزو[۲۵]، و هانری فانتن لاتور[۲۶].
فترت و میراث. با آنکه امپرسیونیسم تا دهۀ ۱۸۸۰ به تکامل خود رسیده بود، مرحلۀ دیگری در حیات آن، با عنوان نئوامپرسیونیسم[۲۷]، شکل گرفت که بر شیوهای فنی با نام نقطهچینکاری[۲۸] تمرکز داشت؛ بدین منوال که از نقطههای کنار هم قرارگرفتۀ رنگهای اصلی بر روی بوم، در دید نگرندهای که به فاصلهای مناسب از تابلو جا گرفته باشد، رنگمایۀ ترکیبی دلخواه نقش میبندد. این شیوه، از فرضیهای علمی دربارۀ رنگ از هرمان هلمهولتز[۲۹] و میشل اوژن شِورول[۳۰] مایه میگیرد. ژرژ سورا[۳۱]، پل سینیاک[۳۲] و کامی پیسارو این اسلوب را پروراندند.
- ↑ Claude Monet
- ↑ Impression Sunrise
- ↑ Edouard Manet
- ↑ Edgar Degas
- ↑ Pierre-Auguste Renoir
- ↑ Camille Pissarro
- ↑ Paul Cézanne
- ↑ Alfred Sisley
- ↑ (plein air (open-air
- ↑ post-Impressionism
- ↑ Walter Sickert
- ↑ Philip Wilson Steer
- ↑ outline
- ↑ Diego Velázquez
- ↑ Francisco de Goya
- ↑ Jean-Antoine Watteau
- ↑ John Constable
- ↑ Joseph Turner
- ↑ Gustave Courbet
- ↑ realism
- ↑ impression
- ↑ tout ensemble
- ↑ James Whistler
- ↑ Johan Jongkind
- ↑ Berthe Morisot
- ↑ Henri Fantin-Latour
- ↑ Neo-Impressionism
- ↑ pointillism
- ↑ Hermann Helmholtz
- ↑ Michel-Eugène Chevreul
- ↑ Georges Seurat
- ↑ Paul Signac