صومعه پارم
صومعۀ پارْم (La Chartreuse de Parme)
رمانی از استندال، به زبان فرانسوی، منتشرشده در ۱۸۳۹. فابریس، قهرمان داستان، بهدلایلی تحت حمایت عمهاش در قصری زندگی میکند. او که شاهد نبرد واترلو و شکست ناپلئون بوده است، به خانه بازمیگردد اما او را راه نمیدهند. از نظامیگری روی برمیتابد و به کسوت کشیشی درمیآید، اما دل او سرشار از عشق به زنان است. ماجراهای پیشپاافتادۀ فراوانی را از سر میگذراند و به زندان میافتد. با کللیا، دختر فرمانده قلعهای که در آن زندانی است، روابط عاشقانهای برقرار میکند. به مدد دختر، با خوراندن تریاک به پدر کللیا، از زندان میگریزد. دختر پشیمان میشود و بهخواست پدر با کسی دیگر ازدواج میکند. فابریس به میل خود به زندان بازمیگردد و طی حوادثی، مدتی بعد آزاد میشود. اینبار برای همیشه به کسوت کشیشی درمیآید، اما هنوز دل در گرو کللیا دارد. مدتی کوتاه موفق میشود او را به چنگ آورد. فرزندی که ثمرۀ کوتاه این دوره است، میمیرد. کللیا به پریشانی میافتد و جان میسپارد. فابریس نیز در صومعۀ پارم گوشه میگزیند و بهزودی میمیرد. هرچند نویسنده در نوشتن فصلهای پایانی تعجیل کرده است، نمیتوان رمانی را که در آن بخشی از تاریخ اروپا و نبردهای بزرگی چون واترلو بهتصویر کشیده شده است، شاهکاری بزرگ ندانست. صومعۀ پارم را یکی از دورانسازترین رمانهای قرن ۱۹ میدانند که بر رمان قرن ۲۰ نیز تأثیری قاطع نهاد.