انگشتری شاکونتلا
انگشتری شاکونتلا (Abhijnana sakuntala)
نمایشنامهای در هفت پرده، نوشتۀ کالیداسا، به زبان سانسکریت، در قرن ۵پم. این نمایشنامه، که یکی از نخستین آثار ادبی در زبان سانسکریت بهشمار میآید، شاهکار کالیداسا، نمایشنامهنویس هند باستان، است. پادشاهی بهنام دوسیانته، ضمن شکار سر از دیری درمیآورد که در آن راهبی بهنام دوروسس و دخترخواندهاش، شاکونتلا (در واقع دختر ویسوه میترای خردمند و مناکهی پری) روزگار میگذرانند. پادشاه دل در گرو شاکونتلا مینهد و با او ازدواج میکند و انگشتریای به او هدیه میدهد. شاکونتلا، از ادای احترامات قانونی به دوروسس غافل میماند. دوروسس پیشبینی میکند که پادشاه او را از یاد خواهد برد و فقط به دیدن انگشتری گذشته را به یاد خواهد آورد. شاکونتلا دیر را به قصد وصال با شوی خود ترک میگوید، اما دوسیانته او را نمیشناسد. انگشتری نیز گم شده است. مادر آسمانی شاکونتلا او را یاری میدهد تا فرزندش، بهارته، را بهدنیا آورد. ماهیگیران انگشتری را در شکم ماهییی مییابند و پادشاه با دیدن آن همه چیز را به خاطر میآورد و شاکونتلا و فرزندش را مییابد. انگشتری شاکونتلا از قرن ۱۸ به اینسو در اروپا شناخته شده بوده است. گوته، در تألیف فاوست، و شیلر از آن متأثر بودهاند. تئوفیل گوتیه بالهای بر اساس آن نوشت که با موسیقی لوئی اتین ریر در ۱۸۵۸ در پاریس اجرا شد. در میان آثار موسیقایی فراوانی که به الهام از این نمایشنامه خلق شده، نمایش آوازی شاکونتلا اثر فرانتس شوبرت از همه مهمتر است.