دیالکتیک

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

دیالکتیک (dialectic)
در فلسفه و علوم اجتماعی، روند استدلال برای دستیابی به حقیقت و معرفت دربارۀ هر موضوع. برحسب دیدگاه‌های مختلف دربارۀ این روند، واژۀ دیالکتیک معانی مختلفی به خود می‌گیرد. مثلاً در روش سقراط[۱] دیالکتیک روند روشن‌کردن حقیقت است از طریق طرح پرسش‌هایی که هدف‌شان آشکارسازی معلومات ضمنی و نهفتۀ‌ ما یا عریان‌کردن تناقضات و آشفتگی‌های موضع حریف است. اما در گفت‌وگوهای دورۀ‌ میانی افلاطون این اصطلاح به کل روند ایضاح مطلب اطلاق شد که به فیلسوفان روش دستیابی به شناخت خیر اعلی یا مثال خیر را تعلیم می‌داد. نزد ارسطو دیالکتیک هرگونه استنباط عقلانی مبتنی بر مقدمات محتمل است. از نظر کانت[۲] دیالکتیک منطق توهمات[۳] یا سوءاستفاده از منطق برای فراهم‌آوردن اعتقاداتِ به‌ظاهر مستحکم است. یکی از وظایف فلسفۀ حقیقی این است که معلوم کند عقل چه هنگام از حدود خود تجاوز و توهمات مابعدالطبیعۀ استعلایی[۴] را ایجاد می‌کند. دیالکتیک نزد هگل به روندی ضروری اطلاق می‌‌شود که هم اندیشه و هم جهان را به پیش می‌راند. اندیشه و جهان در ایدئالیسم هگل یکی‌اند، هرچند قدمت این ایده که پیشروی در جهان تجلی پیشروی عقل است به هراکلیتوس[۵] می‌رسد. این پیشروی سبب می‌شود تناقض میان برنهاد[۶] و برابرنهاد[۷] با شکل‌گیری هم‌نهاد[۸] رفع شود؛ اما هم‌نهاد نیز خود دچار تناقض می‌شود و این روند تا رسیدن به کمال نهایی تکرار می‌شود. نیز ← ماتریالیسم_دیالکتیک

 


  1. Socrates
  2. Kant
  3. logic of illusion
  4. transcendental metaphysics
  5. Heraclitus
  6. thesis
  7. antithesis
  8. synthesis