افلاک
اَفلاک
جمع فلک بهمعنی گردون، چرخ یا سپهر، و در مفهوم کلی مترادف آسمانهاست. در نجوم یا هیئت قدیم به فلکهای نُهگانه یا مجموعه کرههای تودرتو، دوار و نامرئی گفته میشد که برای آنها حرکت دورانی ذاتی تصور میکردند. این نُه فلک بهترتیب عبارت بودند از نخست فلک قمر، دوم فلک عُطارِد (تیر)، سوم فلک زهره (ناهید)، چهارم فلک شمس (مهر)، پنجم فلک مریخ (بهرام)، ششم فلک مشتری (برجیس)، هفتم فلک زحل (کیوان)، هشتم فلک بروج (ثوابت/ستارگان) و نهم فلک اتلس (اطلس) که فلک اعظم، فلک اعلی و فلک افلاک نیز نامیده میشد. فلک آخر را محیط بر همۀ عالم جسمانی میدانستند و آن را با مفهوم عرش در شرع برابر میگرفتند. در فلکالافلاک هیچ ستارهای جای نداشت و فراتر از آن نه خلأ بود و نه ملأ. به باور پیشینیان، این فلک در هر شبانهروز یک دور از شرق به غرب، بر گرد محور خود، که محور عالم و محور معدلالنهار نیز بود، میچرخید. متوسلشدن به فرض نادرست وجود افلاک راهی بود که منجمان پیشین برای تبیین یا توجیه حرکتهای واقعی و ظاهری اجسام آسمانی ابداع کرده بودند. آنان افلاک را به کلی و جزئی تقسیم میکردند. هر فلک کلی به سطح کروی شفاف و مماس دیگری محدود میشد و مرکز مشترک هر دو کره، مرکز عالم (زمین) بود. هر جسم آسمانی بین یکی از کرههای دوگانه قرار میگرفت و فلک کلیِ مربوط به هر یک از سیارههای هفتگانه (خورشید، ماه، عُطارِد، زهره، مریخ، زحل، مشتری) را بهدلیل شباهتهایشان به فلکالبروج، فلک ممثّل نیز مینامیدند. بهعلت پیچیدهبودن حرکات خاص سیارهها و دشواری توجیه آن با افلاک ممثل، بر آنها افلاک جورواجور دیگری با حرکتهای ویژه قائل میشدند؛ مثل فلک خارج از مرکز، فلک حامل، فلک تدویر، فلک مایل و فلک مدیر. از این میان، فلک ماه از همه به زمین نزدیکتر بود و کرههای آتش، هوا، آب و خاک بهترتیب در زیر آن واقع میشدند. در حال حاضر، با توجه به اثبات منظومۀ خورشیدْمرکزِ کُپرنیک، قانون جاذبۀ عمومی نیوتون و پیشرفت و بالندگی دانش اخترشناسی، فرضها و تخیلات مربوط به افلاک چندگانه منسوخ شده است.