گیلک
گیلَک
(یا: گیل ها) از اقوام ساکن ناحیۀ گیلان، در حاشیۀ شمالی فلات ایران و جنوب دریای خزر، مرکب از دو دستۀ بزرگ شرقی و غربی در دو سوی رودخانۀ سفیدرود. حد شرقی دامنۀ انتشار قوم گیلک در ناحیۀ تنکابن تا چالوس و حد غربی آن به کوههای تالش و ناحیۀ تالشنشین غرب گیلان میرسد. از تقسیمبندیهای این قوم، جز اخبار مربوط به طوایفی چون اژدر و چپک و برخی خاندانهای حکومتگر اطلاع چندانی در دست نیست و تقسیمات آن بیشتر بر مبنای تعلق مردم گیلک به یکی از دو دستۀ اصلی و یا محل سکونت آنان صورت گرفته است. تاریخ قدیم گیلکها مبهم و ناشناخته است و برخی از مورخان و جغرافیانویسان باستان، بر این باورند که گیلکان، از قوم کادوسی بهجا ماندهاند. از برخی شواهد چنین برمیآید که گیلکان در عصر باستان، اگرنه کاملاً، تا حدود زیادی از دولتهای هخامنشی و اشکانی و ساسانی جدا بودند و اغلب جنگاورانی مزدور در خدمت آنان بودند. گیلها ظاهراً از نخستین اقوام ایرانی بودند که تا حدودی پذیرای مسیحیت شدند. آگائی، از شاگردان تادیوس حواری، در سالهای میان ۱۲۰ـ۱۴۰م، گیلکان را با این مذهب آشنا کرد. گیلان در میانۀ قرن ۶م، اسقفنشینی نسطوری بود. دین اسلام، نه بهدست فاتحان عرب، بلکه بهدست علویان و زیدیان مازندران در میان گیلکان رواج یافت. گیلکان تا ۷۰۶ق هیچگاه مغلوب مهاجمان خارجی نشده بودند. در این سال، الجایتو با مشقات فراوان موقتاً گیلان را تصرف کرد. گیلکها تا قرن ۹ق چندین حکومت قدرتمند محلی خودمختار داشتند که جز در شرایطی خاص که تابع دولتهای بزرگ بودند دولتی مستقل بهشمار میآمدند. این دولتها در دورۀ تیمور، موقتاً، تابع او شدند و در دورۀ جانشینانش، عملاً مستقل از تیموریان بودند. همۀ دولتهای گیلان شرقی در قرن ۹ق بهدست سادات کیایی لاهیجان برافتادند و در گیلان غربی نیز فقط دولت اسحاقوندان فومن باقی مانده بودند. دولت کیاییان لاهیجان در ۱۰۰۰ق، پس از فرار خاناحمدخان گیلانی و تبدیل شدن گیلان به ولایت خاصۀ شاهعباس صفوی، به پایان آمد و دولت اسحاقوندان فومن و رشت نیز با فراز و نشیبهایی تا اواخر سلطنت شاهمحمد خدابنده برقرار بود و در اواخر قرن ۱۱ق بهدست شعبهای دیگر از خاندان اسحاقوندان احیا شد. امیر هدایتالله خان رشتی، معروف به اترخان ( ـ ۱۲۰۰ق)، حاکم سرشناس گیلان در دورۀ زندیه و اوایل دورۀ قاجاریه، آخرین عضو این خاندان بود. زبان گیلکی از شعبههای زبان ایرانی است و از چند لهجه تشکیل میشود. آثار ادبی شناخته به زبان گیلکی بسیار اندک و محدود است و جز اشعار سید شرفشاه دولایی و بعضی عارفان و صوفیان که پراکنده و نامنظم در برخی تواریخ و تذکرهها آمده است، آثار دیگری در دست نیست. بیشترین آثار ادبی زبان گیلکی، از انقلاب مشروطیت به اینسو تألیف شده است. مردم گیلک در شکلگیری تاریخ معاصر ایران نقش ارزندهای ایفا کردهاند و گیلان، یکی از دروازههای تجدد ایران بوده است. آزادیخواهان گیلانی با تصرف رشت و انحلال سازمان حکومت استبدادی گیلان و تشکیل اردوی شمال و حرکت بهسوی تهران، به استبداد صغیر خاتمه دادند. مردم گیلان در این دوره نهضت جنگل، یکی از بزرگترین نهضتهای سیاسی و اجتماعی ایران معاصر، را آفریدند.