دکارت، رنه (۱۵۹۶ـ۱۶۵۰)
دِکارْت، رِنِه (۱۵۹۶ـ۱۶۵۰)(Descartes, Rene)
رنه دکارت Rene Descartes | |
---|---|
زادروز |
۱۵۹۶م |
درگذشت | ۱۶۵۰م |
ملیت | فرانسوی |
تحصیلات و محل تحصیل | تحصیل در رشته حقوق دانشگاه پواتیه |
شغل و تخصص اصلی | فیلســـوف |
شغل و تخصص های دیگر | ریاضی دان |
آثار | تاملاتی درباره فلسفه اولی (۱۶۴۱) |
گروه مقاله | ریاضیات |
جوایز و افتخارات | بنیان گذار فلسفه جدید |
فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی و یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین متفکران تاریخ اندیشۀ بشری. بعضی او را بنیانگذار فلسفۀ جدید میخوانند. در شهر تورن[۱] فرانسه بهدنیا آمد و در مدرسۀ یسوعی لا فلش[۲] به مطالعۀ فلسفۀ سنتی ارسطویی پرداخت. پس از آنکه در ۱۶۱۶ در رشتۀ حقوق از دانشگاه پواتیه[۳] فارغالتحصیل شد، به عضویت داوطلبانۀ ارتش هلند و سپس باواریا درآمد و در اروپا به سفر پرداخت. در آغاز دهۀ بیستِ زندگیاش، تحت تأثیر آیزاک بکمان[۴]، دانشمند هلندی، به بررسی مسائل علوم ریاضی و مکانیک مشغول شد و درصدد برآمد تا علوم طبیعی را به شکلی یکدست و هماهنگ سامان بخشد. دکارت در اواخر ۱۶۲۸ در پاریس سخنرانیای ایراد کرد و در آن از ضرورت استوارکردن علوم بر یقین و بداهت سخن گفت. در پی این سخنرانی کاردینال پیِر دو برول[۵] (۱۵۷۵ـ۱۶۲۹) او را تشویق کرد تا نظام فلسفی خاص خود را وضع کند. اندکی پس از آن در هلند اقامت گزید و در آنجا خلوت و آزادی فکری بیشتری داشت و تألیف نخستین رسالۀ مهم خود با عنوان قواعد هدایت ذهن[۶] (۱۶۲۸ـ ۱۶۲۹) را آغاز کرد. این اثر هرگز به پایان نرسید و پس از مرگش در ۱۷۰۱ چاپ شد. هنگامی که دریافت دادگاه تفتیش عقاید در ۱۶۳۳ گالیله را به سبب دفاع از نظریۀ خورشید مرکزی[۷] کُپرنیک[۸] محکوم کرده است، از چاپ کتاب خود با عنوان جهان[۹] منصرف شد، زیرا در آن موضعی مشابه گرفته بود. رسالههای معروفش گفتار در روش[۱۰] (۱۶۳۷) و دیوپتریک، کائناتجو و هندسه[۱۱] و کتابهای فلسفیاش تأملاتی دربارۀ فلسفۀ اولی[۱۲] (۱۶۴۱) و اصول فلسفی[۱۳] (۱۶۴۴) همه در فاصلۀ ۱۶۳۷ تا ۱۶۴۴ به چاپ رسیدند. از دیگر رسالههای اوست: رساله دربارۀ انفعالات نفس[۱۴] (۱۶۴۹)، یادداشتهایی علیه یک برنامه[۱۵] (۱۶۴۸) و مکاتبات گستردۀ او. در ۱۶۴۹ کریستینا، ملکۀ سوئد، دکارت را متقاعد کرد که هلند را ترک و در استکهلم اقامت کند. اما او پس از چند ماه اقامت در این شهر در اثر ذاتالریه درگذشت. دکارت که کار علمی و تألیف آثارش با انقلاب علمی مصادف بود، نقشی تعیینکننده در پیشبرد فلسفه و ریاضیات ایفا کرد. اثر فلسفی عمدۀ او به نام تأملاتی دربارۀ فلسفۀ اولی نخستینبار در ۱۶۴۱، یعنی یکسال پیش از آنکه گالیله جان سپرد و اسحاق نیوتون چشم به جهان گشاید، بهچاپ رسید. یکی از دو هدف عمدۀ دکارت در فلسفه، یافتن بنیانی نظری برای فیزیک مکانیک جدید بود که میکوشید همهچیز را در جهان مخلوق خارج از انسان فقط به کمک اشکال، اندازهها و حرکات اجسام توضیح دهد. دکارت در زمانی زندگی میکرد که اندیشههای سنتی به پرسش کشیده میشد، از این رو کوشید روشی نیز برای دستیابی به حقیقت جستوجو کند. این دغدغه و روش شک نظاممند او تأثیری شگرف بر تکامل بعدی فلسفه نهاد. دکارت در روش شک خویش کوشید اعتقادش به هر چیزی را که یکسره یقینی و شکناپذیر نباشد، کنار بگذارد و بدینمنظور، همۀ اعتقادات قبلی خودش را با سلسلهای از فرضیات شکاکانه آزمود. مثلاً از خود پرسید آیا میتواند مطمئن باشد که خواب نمیبیند. قویترین فرض شکاکانهاش، یعنی فرض وجود اهریمنی شریر که میکوشد او را فریب دهد، نه فقط با اعتقاد به وجود جهان مادی، بلکه حتی با اعتقاد به گزارههای سادۀ حساب نظیر ۵=۳+۲ نیز معارض بود و بنابراین به نظر میرسید که حتی اعتبار خود عقل را نیز زیر سؤال میبرد. اما حتی چنان اهریمنی نیز نمیتواند کسی را بفریبد تا بهغلط گمان کند که وجود دارد. دکارت، پدر مسئلۀ رابطۀ ذهن و جسم شمرده میشود. به عقیدۀ او موجودات انسانی از دوگونه جوهر، یعنی ذهن و جسم، تشکیل شدهاند. ذهن موجودی آگاه یا متفکر است، یعنی میفهمد، اراده، حس و تخیل میکند. جسم موجودی است ممتد در طول، عمق و پهنا. اذهان تقسیمناپذیر، اما اجسام تا بینهایت تقسیمپذیرند. «من» در «میاندیشم پس هستم» همان ذهن است که میتواند بدون داشتن امتداد وجود داشته باشد و بنابراین قاعدتاً میتواند پس از مرگ بدن باقی بماند. بهرغم اینکه ذهن و جسم طبایعی متفاوتند، اما به عقیدۀ دکارت بهگونهای علّی بر یکدیگر اثر میگذارند. ذهن انسان از طریق حرکتدادن جزء کوچکی از مغز در بدن حرکت ایجاد میکند. حرکات در همان جزء از مغز احساسها و عواطف را بهوجود میآورند. این پرسش که آیا ذوات ذهنی با ذوات مادی ماهیتاً تفاوت دارند نیز اکنون دغدغۀ عمدۀ فیلسوفان و روانشناسان است. دکارت معتقد بود که اجسام با آنچه ما از طریق حواس درمییابیم، تفاوت دارند. رنگ، صدا، مزه، بو، گرما و سرما صرفاً حسهاییاند که در ذهن وجود دارند و در خود اجسام چیزی شبیه آنها وجود ندارد، همانطور که در اجسام چیزی شبیه حس درد موجود نیست. برعکس، صفات اجسام نظیر امتداد، شکل، اندازه و حرکت کمیتپذیرند. دکارت وجود خلاء را انکار کرد. آنچه شخص فضای تهی مینامد مشمول تعریف او از جسم است، چرا که در سه بعد امتداد دارد. به عقیدۀ دکارت، همۀ پدیدههای جهانِ مخلوق خارج از انسان نظیر ثقل، جاذبۀ مغناطیسی، چسبندگی اجسام و نیز کارکردهای پیچیدۀ ارگانیسمهای زنده، ازجمله بدن انسان، را میتوان منحصراً با فیزیک مکانیکی یعنی بهوسیلۀ حرکات و برخورد اجسام تبیین کرد. او حتی منکر انتساب آگاهی به جانوران برای تبیین رفتار آنها بود. هرچند قوانین او دربارۀ برخورد اجسام و نظریۀ گردابی او دربارۀ جاذبه و انکار خلاء با تکامل فیزیک کنار گذاشته شد، اما دکارت یکی از نخستین کسانی بود که قانون اینرسی (لَختی)[۱۶] را صورتبندی و آن را با توسل به تغییرناپذیری خدا توجیه کرد و از این حیث شایستۀ تحسین و احترام است. شهرت دکارت در ریاضیات از وحدتدادن جبر و هندسه برمیآید که با استفاده از آن چیزی انجام گرفت که مختصات دکارتی نامیده میشود. دکارت فقط عقلگرایان و تجربهگرایان را که پیروان بیواسطۀ او بودند، تحت تأثیر قرار نداد بلکه بر کل پژوهشهای فلسفی جدید اثر گذاشت. جستوجوی دکارتی به دنبال یقین سبب شد معرفتشناسی، جایگاهی اصلی در اندیشۀ فلسفی بیابد که تا قرن ۱۹ هم محفوظ ماند و فلسفۀ هوسرل در قرن ۲۰ نیز یکی از نقاط اوج آن را تشکیل میدهد.
- ↑ Touraine
- ↑ La Flèche
- ↑ Poitiers
- ↑ Isaac Beeckman
- ↑ Cardinal Pierre de Bérulle
- ↑ Rules for Direction of the Mind
- ↑ heliocentric
- ↑ Copernicus
- ↑ The World
- ↑ Discourse on Method
- ↑ Dioptrics, Meteors and Geometry
- ↑ Meditations on First Philosophy
- ↑ Principles of Philosophy
- ↑ The Passions of the Soul
- ↑ Notes against a program
- ↑ law of inertia