بل، پیر (۱۶۴۷ـ۱۷۰۶)
بِل، پیِر (۱۶۴۷ـ۱۷۰۶)(Bayle, Pierre)
پیر بل Pierre Bayle | |
---|---|
زادروز |
۱۶۴۷ م |
درگذشت | ۱۷۰۶ م |
ملیت | فرانسوی |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف |
گروه مقاله | فلسفه، منطق و کلام |
فیلسوف و منتقد فرانسوی. او در کتاب فرهنگ تاریخی و انتقادی[۱] خود(۱۶۹۶) که تأثیر فراوانی بر نویسندگان عصر روشنگری و اصحاب دایرة المعارف در فرانسه و آلمان گذاشت، مقالاتی فاضلانه و بسیار شکاکانه نگاشت و تقریباً تمام بینشهای مذهبی، فلسفی، اخلاقی، علمی و تاریخی معاصر خود را به انتقاد گرفت. مثلاً، استدلال کرد که مسیحیت غیرعقلانی است و چهرههای عهد عتیق[۲]، نظیر داود، چهرههایی غیراخلاقیاند و همۀ فلسفههای موجود ناقصاند. بل استاد فلسفه در سدان[۳] و روتردام[۴] بود و در ۱۶۹۳ به جرم شکاکیت دینی[۵] از مقام خود برکنار شد.
او ابتدا پروتستان بار آمد، مدتی به کیش کاتولیک پیوست و دوباره به مذهب پروتستان بازگشت. از نظر او پروتستانها و کاتولیکها باید براساس تساهل رفتار نمایند. اختلاف و تشابه[۶] دیدگاههای انسان در امور اعتقادی و کلامی عموماً اعتماد برانگیز نیست، چه، انسانها خیلی آسان معتقد، به وجود «تفاوت[۷]»، در جاهایی میشوندکه هیچ «تفاوتی» بین آنها وجود ندارد و هم معتقد به وجود ارتباط پایدار[۸] بین میان نگرشهای مختلف میشوند، و حال آنکه هرگز چنین ارتباطهایی بین آنها وجود ندارد. بر این اساس مشاجرات کلامی رایج آلوده و بیوجه، و دوام و شدّت بسیاری از این مشاجرات ناشی از تعصب و فقدان داوری روشن می باشد.
نظریات او راجع به مابعدالطبیعه و علم کلام فلسفی[۹] یا طبیعی مهمتر از نظریات او در بارهی مشاجرات رایج در کلام جزمی است. او در این خصوص میگوید، عقل آدمی برای پیبردن به اشتباهات سازگارتر است، تا برای کشف حقیقت مثبت و این حکم مخصوصاً در مورد مابعدالطبیعه صادق است. فیلسوف حق دارد که هر دلیل جزئی که در مورد وجود خدا هست را مورد انتقاد قرار دهد، ولی حق ندارد بهطور کلی این حقیقت انکار کند، که وجود خدا را می توان اثبات کرد. هرچند همهی دلایلی که تاکنون عرضه شده در معرض انتقادات ویرانگرانه قرار گرفتهاند. علاوه بر این هیچکس تاکنون مسئله شرّ[۱۰] را حل نکرده است، و این هم جای شگفتی نیست، زیرا نمیتوان هیچگونه سازش عقلانی در جهان میان شرّ و تصدیق خدای نامتناهی و عالمِمطلق و قادرِِِّمطلق برقرار کرد.
طبق اظهار او، تعالیم مبتنی بر خدا و جاودانگی روح خالی از حقیقت نیست. ولی هیچ برهان مسلمی در خصوص آنها وجود ندارد. در مجموع ایمان در جایی خارج از حوزه عقل قرار دارد. هرچند ما نمیتوانیم ایمان و محتویات آن را برهانناپذیر و مغایر با عقل بدانیم. نگرش او بیشتر این بود که محتوای این حقایق بیش از آن است که ناسازگار با عقل باشند. او صادقانه و شاید غیر صادقانه پیشنهاد میکرد که ما باید حقیقت وحی را بپذیریم و حقایق مذهبی را متعلّق به حوزه غیر عقلانی(خارج از حوزه توانایی عقل متعارف) بدانیم و بر همین اساس نباید وقت خود را بر سر استدلات و مشاجرات کلامی صرف کنیم.
بل؛ همچنانکه به فاصلهگذاری بین مذهب و عقل قائل بود. اعتقاد داشت که مذهب و اخلاق را باید از یکدیگر جدا سازیم . داشتن زندگی اخلاقی مستلزم وجود معتقدات و انگیزههای مذهبی نیست. ما میتوانیم چه با داشتن مذهب و چه بدون آن به شرط رعایت اصول انسانی صاحب اخلاق متعالی باشیم. در حقیقت ما میتوانیم جامعهایی اخلاقی متشکل از مردمی غیر معتقد به خدا و جاودانگی روح داشته باشیم. تجربه زندگی نشان میدهد که پیوندی ناگسستنی بین ایمان و عمل وجود ندارد. بنابراین به مفهوم انسان اخلاقی خودمختار میرسیم که برای آنکه زندگی خود را در تقوا به سر برد نیازی به ایمان مذهبی ندارد.
منابع:
1-کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه ج 6از ولف تا کانت، 1373، ترجمهی سید جلال الدین مجتبوی، چاپ اول، تهران، انتشارات سروش و شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.