تعداد ابیات در غزلهای مولانا
نگاهی اجمالی به یکی از ویژگیهای سبکیِ غزلهای مولانا.
از جمله قواعد و چارچوبهایی که در تعریف غزل، برای این قالب شعری ذکر کردهاند، و یکی از مهمترینهایش، متر و اندازۀ تقریبا مشخص حداقل و حداکثر ابیات است. جلالالدین همایی در مقدمۀ کتاب گنج سخن، به پیروی از شعرشناسان پیش از خود، حداقل ابیات غزل را پنج و کمتر از آن را غزل ناقص میداند و کمتر از چهار بیت را اصلا سزاوار تعاریف غزل نمیشناسد؛ همچنین وی سقف ابیات غزل را 12- 13 بیت میدانند، ولی عقیده دارد که تا 15- 16 و حتی 19 بیت هم نمونه داریم. شاید این عدم قطعیت در کلام همایی در وهلۀ اول به خاطر بسامد غزلهایی از مولانا و سنایی و عطار است که از دو سوی مرز 5 الی 12 بیت به کرات گذشتهاند وگرنه تا پیش از اینها، آن معیار سقف دوازده یا سیزده بیت، اصلی بوده که همۀ غزلسراها (مگر در نمونههایی بسیار نادر)، به صورت یک واجب عرفی رعایت میکردهاند. مولوی گذشته از این که تعداد قابل توجهی غزل در مرز حداقل پنج بیت دارد، از لحاظ آماری هم (با در نظر گرفتن اشعار ترکی و عربی دیوان کبیر) تعداد فراوانی غزل سروده است که عدد ابیاتشان از حد سه و چهار و حتی دو بیت فراتر نمیرود و در نقطۀ مقابل این، درصد قابل توجهی از غزلیات دیوان کبیر، از مرز حداکثر 12- 13 بیت گذشته و گاه حتی به عدد هشتاد و چند بیت هم رسیدهاند. این شکل هنجارگریزی مولانا به هر حال نشانۀ عبور او از عرف و چارچوبهای دست و پاگیر غزل است و به تعبیر دقیقتر حاصل عدول او از نگاه فرمگرایانهای که در تفکیک غزل از قصیده در میان اهل فن رایج بوده. رهایی و بیقیدی عارفانهای که بعد از رویت شمس در تمامی کنشها و ذات وی نهادینه میشود و در همین راستا مبانی زیباییشناختی آثارش کاملاً تابع و انعکاسی از ایده و تئوری شخصی خود او میشود. اما آن وجه این شالودهشکنی که به شکل خلق غزلیاتی طولانیتر و بعضاً بسیار طولانیتر از عرف غزل بروزکرده، از طرفی با روحیۀ متکلم و خطیب بودن مولانا (بعدی از ابعاد کثیر او که به شکل خاص در مثنوی شریف میبینیم) در ارتباط است و از سوی دیگر باعث ایجاد چنین شائبهای در میان کاتبان و تدوینگران و مصححان دیوان کبیر شده که بخش اصلی این کتاب را به خاطر مشمولیت بر غزلهای معمولیتر و این کارها، ذیل عنوان فصل قصائد و غزلیات بیاورند. غافل از این که این اشعار را از لحاظ روح درونمایه و ذات تغزلیشان، اصلا باید غزل دانست؛ اگرچه مثلا در ریخت ظاهری و طولی به قصیده شباهت دارند. غرض این که در هیچ کدام از این شعرهای دیوان کبیر که از لحاظ طولی به قصیده شباهت دارند، معیارهای فنی و ساختاری قصیده دیده نمیشود. محور محتوایی اغلب اینها هم همان عشق است- در شکلهای حقیقی یا مجازیاش، به علاوۀ تجلیات گوناگون فراق. در یک مقایسۀ آماری میان مولوی از یکسو و عطار و سنایی از سوی دیگر (از آن رو که بیشترین تاثیر را بر شعر مولانا دارند و البته عمدهترین نقش را در حیات فکری او بعد از شمس)، به میزان جسارت مولانا در گذشتن از این چارچوب، بیشتر پی خواهید برد. با این آگاهی که حجم غزلیات مولانا نزدیک 7.5 برابر غزلیات سنایی و حدود 4 برابر غزلهای عطار است، تصور کنید که مولانا بیشتر از 150 غزل دارد که از مرز 19 بیت گذشتهاند و تعداد قابل توجهی هم از این عدد، غزلهایی هستند که بیشتر از 30 بیت دارند؛ در حالی که در مجموع غزلیات سنایی تنها 4 غزل از این حد (19 بیت) عبور کردهاند و از این 4 شعر هم تنها یکی با مطلع «ای چشم و چراغ آن جهانی/ وی شاهد و شمع آسمانی» به حد 30 بیت رسیده و در مجموع غزلهای عطار هم 34 نمونه داریم که نهایتا به مرز 24 بیت رسیدهاند و از سوی دیگر در دیوان کبیر حدود 85 غزل داریم با تعداد 2 و 3 و 4 بیت، حال آن که در غزلیات سنایی تنها 9 غزل 4 بیتی میتوان یافت و در دیوان عطار دو نمونه با همین تعداد ابیات. البته این قیاس را میتوان با دیگرانی چون انوری یا خاقانی یا... انجام داد که صد البته نتیجهای جز این نخواهد داشت. برای مثال تنها دو غزل از خاقانی میتوان ذکر کرد که در تعداد ابیات از 19 بیت گذشتهاند (از جمله غزلی با مطلع «جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا / باز هم در خط بغداد فکن بار مرا» در30 بیت) یا در دیوان انوری کمتر از10 غزل را با سه- چهار بیت میتوان یافت. حال با تصویری که از این آمار در ذهن دارید دوباره به کلام زندهیاد همایی مراجعه کنید که ایشان غزل کمتر از 5 بیت را ناقص میداند و کمتر از 4 را هم اصلاً دور از تعریف غزل. و به راستی اگر غزلهای بیشتر از 13 یا 19 بیت را به تسامح و تنها با شمردن تعداد ابیات میتوان قصیده خواند، شعری را با ریخت غزل (= ساختارِ همقافیه بودن دو مصرع مطلع با مصرعهای زوج و اوزانی که متعلق به شکل ترانه نیست) که مثلا سه یا چهار بیتی باشد، چه باید نامید. به هرحال غزلهای خیلی کوتاه مولانا را فارغ از تعداد ابیاتشان میتوان به چند گروه اصلی دستهبندی کرد:
1.در ابتدا شعرهایی که با حفظ همان درونمایۀ تغزلی باید به عنوان بخشی از غزلهای متداول او دانسته شوند. در میان این شعرها برخی در همان شکل موجودشان یعنی در طراحی و فرم و البته درونمایه، غزلهایی کامل هستند: «در این سلام مرا با تو دار و گیر جداست/ دمی عظیم نهان است و در حجاب خداست// ز چنگ سخت عجیب است آن ترنگ ترنگ/ چههاست نعره برآورده کان چههاست چههاست// شراب لعل بیاورد شاه کاین رکنیست/ خمش که وقت جنون و نه وقت غطاست» یا این غزل: «مطرب جانهای دلبرده/ تا به شب تا به شب همین پرده// جانهایی که مست و مخمورند/ بر سر باده، بادهای خورده// در خرابات مفردان رفته/ خرقۀ آب و گل گرو کرده» یا: «ای عربده کرده دوش با من/ می خورده و کرده جوش با من// ای جان به حق وصال دوشین/ در خشم چنین مکوش با من// گر با تو ز من بدی بگفتید/ با بنده بگو مپوش با من»
2.جز این شعرها، باقی اغلب شعرهایی هستند که چه از لحاظ محتوا چه طراحی، غزلهایی ابترند و چه بسا اگر فرصتی دست میداد شاعرشان به اصلاح و تکمیل آنها میپرداخت. به غزل زیر که شکل گزارشگونهای هم دارد توجه کنید، ببینید آیا با اضافه کردن ابیاتی در ابتدا و انتهای کار، نمیتوانست به غزل روایی اسلوبمندی تبدیل شود:
برفتم دی به پیشش سخت پرجوش
نپرسید او مرا بنشست خاموش نظر کردم بر او یعنی که واپرس
که بی روی چو ماهم چون بُدی دوش نظر اندر زمین میکرد یارم
که یعنی چون زمین شو پست و بیهوش ببوسیدم زمین را سجده کردم
که یعنی چون زمینم مست و مدهوش
یا غزل زیر که در واقع ابیات معدودیست با تغییرات اندک از قصیدههای سنایی (که در مدح بهرامشاه غزنوی سروده):
گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی
ای شاد که خلقستی ای خوش که جهانستی گر نقش پذیرفتی در شش جهت عالم
بالا همه باغستی پستی همه کانستی از خلق نهان زان شد تا جمله مرا باشد
گر هیچ پدیدستی آنِ همگانستی
(در این دسته به این غزلها نیز میتوانید مراجعه کنید: 209، 846، 1399، 1401، 1420، 1442، 1618، 1627، 2035، 2206، 2329 و...)
3.جز این غزلها، شعرهای دیگری هم هستند که از لحاظ درونمایه و طراحی محتوایی باید قطعه محسوبشان کرد. مولانا در اغلب این شعرها که از لحاظ بیان و زبان به قطعات ناصرخسرو شباهت دارند، یا بهطور مستقیم به پندگویی و نصیحتگری میپردازد یا که در لفافۀ تمثیل؛ یعنی همان رویهای که در مثنوی معنوی دارد (برای نمونه غزلهای 417، 856، 1328 و 2004). برخی از این غزلها هجویههایی هستند که به درستی مشخص نیست که آیا مخاطب خاص داشتهاند یا این که طیف و گروه عمدۀ مخاطب را منظور داشته (مثل غزلهای 889، 1163، 2792 و 2867) در این غزلها حتی شکل مفاخره و رجزخوانی (غزل 1488) و نیز روایت فانتزی- تمثیلی را میتوان دید:
موشکی صندوق را سوراخ کرد
خواب گربه موش را گستاخ کرد اندر آتش افکنیم آن موش را
همچنان کان مردک طباخ کرد گربه را و موش را آتش زنیم
در تنوری کآتشش صد شاخ کرد
4.جز این سه دسته، تعداد اندکی از این غزلهای کوتاه مولانا، صرف نظر از تعداد ابیات و وزن، از حیث طراحی و شکل و فشردگی، شباهت زیادی به فرم ترانه (خاصه رباعی) دارند (غزلهای شمارۀ 346، 1059، 1240 و 2087 را از همین گونه میتوان به شمار آورد.)
بگویم مثالی از این عشق سوزان
یکی آتشی در نهانم فروزان
اگر میبنالم و گر میننالم
به کار است آتش به شبها و روزان
همه عقلها خرقهدوزند لیکن
جگرهای عشاق شد خرقهسوزان (غزل شمارۀ 2087)