آشیانه اشراف (کتاب)

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

(یا: آشیانۀ نجبا؛ به انگلیسی: Home of the Gentry) عنوان رمانی از ایوان تورگنیف، به روسی. نخستین بار در 1859 توسط انتشارات سوورمینک به چاپ رسید. در سال ۱۹۶۹م، آندری کونچالوفسکی[۱] فیلم سینمایی A Nest of Gentry را با اقتباس از این رمان ساخت. برگردان فارسی آشیانۀ اشراف را (تحت همین عنوان) نخستین بار انتشارات گوتنبرگ به قلم محمود محرر خمامی در دهۀ 1360ش منتشر کرده و پس از آن، از سال 1394 تاکنون در چند نوبت انتشارات ماهی همچنان تحت همین عنوان و با برگردان آبتین گلکار به چاپ رسانده است.

آشیانۀ اشراف
روی جلد یکی از چاپ‌های کتاب
از ترجمه‌های فارسی رمان
از ترجمه‌های فارسی رمان

شالودۀ این رمان، دومین داستان بلند تورگنیف، بسیار ساده است؛ اما فقدان غنا در طرح رمان به هیچ‌عنوان از ارزش این اثر او، که موضوع اصلی آن روال زندگی طبقۀ مرفه و ملاکان روسیه است نمی‌کاهد. آشیانۀ اشراف مورد استقبال زیادی قرار گرفت و شاید این بزرگ‌ترین موفقیت سراسر دوران ادبی او بود و خلاف رودین[۲] و پدران و پسران با هیچ‌گونه مشاجرۀ قلمی روبه‌رو نشد. موفقیت رمان به‌ویژه مدیون تصویر شفافی است که نویسنده از لیزا[۳] ارائه داده و همانند تاتیانا[۴] در کتاب یوگنی آنگین (شاهکار پوشکین) به صورت سیمایی از یک دختر آرمانی روس درآمده است.


خلاصۀ داستان

فیودور لاورتسکی، اشراف‌زاده‌ای میانسال که به شیوۀ اروپایی تربیت شده، اما قلب و روحش همچنان روس باقی مانده، با شور و هیجان مجذوب اندیشه‌های شده است که طرفداران نژاد اسلاو مطرح کرده‌اند. زنش، واروارا پاولوونا، را که موجودی سطحی و فاسد است و به گونه‌ای فضاحت‌بار با مردی فرانسوی روی هم ریخته و به او خیانت کرده، در پاریس می‌گذارد و به روسیه بازمی‌گردد. وقتش را صرف سر و سامان دادن به املاک خود و بهبود محصولش می‌کند و این کار را نه بر پایۀ طرح‌های بزرگ خیالی بلکه از طریق کار بر روی زمین، شخصً و با خضوع و فروتنی و طبق عاقلانه‌ترین روش‌ها انجام می‌دهد. همین که در املاکش مستقر می‌شود به لیزای جوان برمی‌خورد که با زیبایی ظاهری و کمالات اخلاقی‌اش او را جذب می‌کند. لیزا و لاورتسکی عاشق هم می‌شوند، اما سایۀ زن ناشایست لاورتسکی بر عشق سوزان آن‌ها سنگینی می‌کند. در این بین، مرد از طریق مقالۀ روزنامه مطلع می‌شود که زنش درگذشته، بنابراین بلافاصله با لیزا نامزد می‌شود. اما سعادتشان کوتاه و مستعجل است، زیرا مقالۀ روزنامه اشتباه بوده و واروارا زنده بوده و از بخت بد این دو عاشق به روسیه بر‌میگردد. لیزا از فرط ناامیدی به دیری پناه می‌برد




  1. Andrei Konchalovsky
  2. Rudin
  3. Liza
  4. Tatiana