بنیادگرایی مسیحی
بنیادگرایی مسیحی
جنبشی مذهبی که در اوایل قرن ۲۰ نخستینبار در میان فرقههای گوناگون پروتستان در امریکا پدید آمد و هدفش حفظ اعتقاد به تفسیر و تعبیر سنتی کتاب مقدس، و آموزههای مسیحیت و مقابله با داروینیسم، سکولاریسم و الهیات لیبرال است. بنیادگرایی مسیحی ریشه در جنبش «هزارهباوری» در تاریخ امریکا دارد، که اوج آن دهههای ۱۸۳۰ و ۱۸۴۰ بود. گروهی از معترضان به گرایشهای «نوگرایانه» بین ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۲، یک دورۀ ۱۲ جلدی کتاب به نام «بنیادها» (اصول) منتشر کردند و گروندگان به اصول مندرج در این کتابها به بنیادگرا موسوم شدند. بنیادها، پنج نکته را بهمنزله آموزههای بنیادین قرار دادند: بکرزایی مریم، رستاخیز جسمانی عیسی مسیح، صحت تردیدناپذیر متن کتاب مقدس، گناهشویان (پرداخت کفارۀ گناهان بشر بهوسیلۀ مسیح)، و ظهور جسمانی دوبارۀ مسیح. بنیادگرایان سخت میکوشیدند از تدریس تکامل داروینی در مدارس جلوگیری کنند، امّا سرانجام مغلوب شدند و نام بنیادگرایی در افکار عمومی با روشنفکرستیزی و افراطگرایی مترادف شد. بنیادگرایان مسیحی از دهۀ ۱۹۴۰ با توسل به ایجاد مدارس خاص خود، انتشار نشریات و پخش برنامههای رادیویی به ترویج عقایدشان پرداختند و از دهۀ ۱۹۷۰ با ورود به عالم سیاست و انتخابات و ایجاد «کلیسای الکترونیکی» سعی در حفظ نفوذ خود کردند. این بنیادگرایان مخالفت خود را با مفاهیمی چون انسانگرایی سکولار، کمونیسم، فمینیسم، سقط جنین قانونی، صراحتاً اعلام میدارند. بنیادگرایان توانستند در دهۀ ۱۹۸۰ رونالد ریگان را به ریاست جمهوری برسانند. بسیاری از اعضای حزب جمهوریخواه امریکا از بنیادگرایان این کشورند. اصطلاح بنیادگرایی که در اصل به انبوهی از مسیحیان امریکایی اطلاق میشد، بعداً به مسلمانان، یهودیان و هندوان معتقد به بازگشت به سنتها و متون مقدسشان نیز انتساب داده شد. به باور برخی از متفکران، نویسندگان، و سیاستمداران، بنیادگرایان مسیحی، با نهضت صهیونیسم همدستی پنهانی دارند و صهیونیستها از کمکهای بیدریغ بنیادگرایان مسیحی برخوردارند و به همین دلیل، گاهی بنیادگرایان مسیحی و امریکایی را مسیحیان صهیونیست مینامند.