به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
مصرع آغازین یکی از غزلهای حافظ، با مطلع به ملازمان سلطان که رساند این دعا را/ که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را. این غزل در نسخهی تصحیح علامه قزوینی، غنی مشتمل بر 7 بیت است و در بحر رمل مثمن مشکول (فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن) سروده شده است.
حافظ شعر را به استقبال غزلی از سلمان ساوجی به مطلع «ز شراب لعل نوشین من رند بینوا را/ مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را» سروده است. اگرچه در مورد دیوان حافظ چنین متداول شده که با بهرهگرفتن از تمهیدات هرمنوتیک و غالبا با رویکردی نشانهشناختی که آن هم صرفا به نشانهها و رموز عرفانی توجه دارد سراغ شعرهایش بروند، اما این غزل که لحنی نصیحتگرانه دارد گویا خطاب به امیر یا شاهی سروده شده است. دکتر غنی «سلطان» را شاه شجاع میداند که در زمان سرودن شعر به پیروزیهایی دست یافته بود. به نظر عبدالحسین جلالیان (حافظپژوه و مولف کتاب شرح جلالی در شرح غزلهای حافظ) و عدهای دیگر از حافظپژوهان این غزل در زمانی سروده شده که شاه شجاع برای بازپسگیری شیراز از چنگ برادرش (محمود) در پشت دروازهی شهر قصد حمله را دارد. قاسم غنی در کتاب تاریخ عصر حافظ مینویسند: در روز شانزدهم ذیالقعده 767ق دو برادر نزدیک پل فسا با هم جنگیدند و شاه شجاع فاتح و در میدان سعادت، خارج دروازه فرود آمد. و میتوان گفت که چند غزل از جمله همین غزل در این ایام توقّف شاه شجاع در میدان سعادت سروده شدهاند.
حافظ در مصرع دومِ بیتِ دومِ غزل، با به کار بردن صنعت ادبی تلمیح به آیهی 10 سورهی صافات اشاره دارد: إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ (مگر آنکه شیطانی خبری را با سرعت برباید که در این صورت گلولهای آتشین و شکافنده او را دنبال میکند.)
دربارهی این غزل ذکر دونکتهی زبانشناختی نیز ضروری است: نخست اینکه «غلط کردن» عکس زمان ما که بار موهنی دارد، در دورههای گذشته به معنای اشتباه کردن به کار میرفته؛ همچنین رقیب در ادب کلاسیک ما در معنا و ترجمهی درستش به فارسی، یعنی نگهبان و مراقب، به کار میرفته است.
غزل اگرچه لحنی ناصحانه و به صورتی خیلی کمرنگ و مستتر مداحانه دارد، اما در بستر زبانی و تصویریِ عاشقانه سروده شده است.
متن غزل[۱]
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژهی سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
- ↑ مطابق با نسخهی محمد قزوینی، قاسم غنی