جلال
جَلال
در اصطلاح عرفان، شکوه و سطوت الهی که مانع از مشاهده و ادراک ذات از سوی ممکنات میشود. این اصطلاح در مقابل جمال قرار دارد. چه جمال مرتبۀ تجلّی پروردگار بر عباد است که بهواسطۀ آن معرفت نسبت به متجلّی حاصل میشود. عارف چنانچه بهوسیلۀ حقیقت خود، به جلال الهی نظر کند، هیبت به او روی میآورد، و چنانچه به جمال الهی نظر کند، اُنس. از اینرو، جلال و جمال الهی، نه دو امر مباین از هم که دو مرتبه از مراتبِ هستیِ مطلق است. بدیهی است که تمامیِ عوالم امکان، حتّی اقرب فرشتگان به خداوند هم، پس از پردۀ جلال قرار دارند، و به همین دلیل است که جلال را مانع درک ذات او میدانند. از اینرو، شماری از عارفان نفسِ وجوبِ وجود را، که بهمعنی کمالِ مطلقِ ذات است، همان جلال الهی دانستهاند.