شعوبیه
شُعوبیّه
نام جنبشی فکری و فرهنگی در روزگار امویان و اوایل عباسیان که با دعوی سیادت قومی عرب و برتری آنها بر دیگر اقوام و ملتها مخالفت میکردند و دستکم خود را با آنها برابر میدانستند. اینان بیشتر ایرانی بودند. در روزگار بنیامیه، اعراب در تحقیر مسلمانانی که از قوم عرب نبودند، افراط میکردند و آنها را موالی (بردگان آزادشده) میخواندند. جنبش شعوبیه که واکنشی به این رفتار بود، بسیار پنهانی شکل گرفت و بهتدریج آشکار شد. دعوت شعوبیه در آغاز متکی بر تعالیم اسلام بود. شعوبیان در پاسخ به اعراب و هواداران سیادت قومی عرب، از شعارهای اجتماعی آیین اسلام بهره میجسته و بر آن بودهاند که اسلام هیچ ملتی را بر دیگری برتری نداده و نشانۀ کرامت را پرهیزگاری شمرده است (سورۀ حجرات، آیۀ ۱۳). در همان حال که این دسته از شعوبیان که اهل تسویه خوانده شدهاند، عقیدۀ مساوات را تبلیغ میکردند، در اواخر دورۀ امویان گروه دیگری پیدا شدند که پا را از این هم فراتر نهادند و عرب را از دیگر اقوام پستتر شمردند. نخستین نمود افکار و عقاید شعوبیه در اشعار شاعران ایرانی دیده میشد که همگی به عربی شعر میگفتند. شاعرانی چون اسماعیل بن سیّار نسایی، و بشّار بن بُرد طُخارستانی در پاسخ به اعراب که ایرانیان را علوج و عجم و موالی میخواندند، و به تبار خود، یعنی خاندان کسری و قباد، میبالیدند. افزون بر این، تألیف آثاری در ذکر افتخارات ایرانیان، چون فضایلالفرس ابوعبیده معّمر بن مثنّی، و ترجمۀ آثار پهلوی، چون آییننامه و خداینامه، در تاریخ ایران و تمدن ایرانی، از دیگر روشهایی بود که شعوبیان برای نشر عقاید خود پیش گرفتند. با استقرار حکومت عباسیان، جنبش شعوبیه نیز قدرت یافت. با نفوذ وزیران ایرانی در دستگاه خلافت عباسی و قیام کسانی چون سنباد گبر، اسحاق تُرک، مقنّع، و استاسیس که داعیۀ خونخواهی ابومسلم خراسانی داشتند، زمینۀ فعالیت و تبلیغ و پیشرفت هواداران شعوبیه بهگونهای فراهم آمد که برخی شعوبیان حتی با دین اسلام که منتسب به عرب بود و نیز هر آنچه به عرب تعلق داشت، مخالفت ورزیدند. در دورۀ عباسیان، اعراب که از ایرانیان دل پرخونی داشتند، پیروان شعوبیه را زندیق خواندند و به این بهانه بسیاری از بزرگان و سران این جنبش را کشتند. چنان که بشار بن برد، و ابن مقفع به اتهام زندقه کشته شدند؛ توجه به مبارزه و پیگرد زنادقه سبب نابودی بسیاری از تألیفات و آثار شعوبیه شد. بهتدریج با کمرنگشدن تفاخرات و تعصبات عرب در دورۀ عباسی و نیز مداخلۀ ایرانیان در ادارۀ دستگاه خلافت، نشر افکار شعوبیه نیز چندان ضرورت نیافت و این جنبش از حرکت بازایستاد.