شغاد
شَغاد
(یا: شَغای، شَگاد) در شاهنامۀ فردوسی، پسر زال و برادر ناتنی رستم از کنیزکی خنیاگر. هنگامی که شغاد از سوی زال نزد شاه کابل رفت، شاه با این امید که رستم به احترام پیوند از او باج نستاند دختر خود را به شغاد داد. اما رستم چنین نکرد و بدینسان شغاد و شاه کابل با طرح نقشهای، بر آن شدند که او را از میان بردارند. نقشه این بود که شاه کابل در مجلسی سخنانی سرد دربارۀ شغاد بر زبان آرد. سپس شغاد رستم را برای کمک به کابل بخواند و او را به سمت چاهی که رویش را پوشاندهاند بکشانند تا در آن بیفتد. چنین شد و رستم به کابل رفت. شاه کابل با تظاهر به پشیمانی به استقبال رستم آمد و رستم با رَخش خود در شکارگاهی که شاه ترتیب داده بود در چاهی افتادند که آنان کنده بودند. رستم دریافت که شغاد به او خیانت کرده است؛ آنگاه، رستم زبان به حیله گشود که او را تیر و کمانی دهند تا از خود در برابر ددان دفاع کند، اما چون تیر و کمان به دستش افتاد، در دم کمان کشید و شغاد را به تیر خود بر درختی کنار چاه دوخت.