شیخ الاسلام
شیخالاسلام
نام منصبی روحانی و حکومتی. این عنوان اولینبار در نیمه دوم قرن چهارم هجری برای برخی از علما و نیز صوفیان بهکار رفته است. در قرن ۶م در مصر و شامات به فقهای مورد قبول همگان، اطلاق میگردید. اهل سنت این لقب را به علمای والا مقام میدادند. در قرن ۷م و ۸م به مفتیهای متنفذ هم اطلاق میشد. این مقام در اوایل عهد ممالیک مصر تشریفاتی بود و فقط لقبی برای افراد با منزلت دینی، فقهی، علمی، عرفانی بهکار میرفت. اما پس از اطلاق ان بر «مفتی اعظم» عثمانی جنبه رسمی یافت. صاحب این منصب دارای قدرت قضایی بود و به حل اختلاف و رسیدگی به نظم عمومی میپرداخت. در دورۀ سلیمان اول عثمانی (۹۲۶ـ۹۷۴ق) با ایجاد یک رشته مشاغل برای علما، مقام شیخالاسلامی برجسته گردید. شیخالاسلام و «خوجه» تنها مقامهایی بودند که فرمان نامۀ خود را از دست سلطان میگرفتند. در دوره صفوی، شیخالاسلام از سوی مقام صدر و با تصویب شاه برگزیده میشد و معمولاً تمایل مردم در گزینش او لحاظ میگردید. او قدرت عالی مذهبی بود. این منصب در زمان صفویان دچار تغییر و تحولات زیادی شد؛ چنانچه در قرن ۱۱ق شیخالاسلام در تحولات ساختار دینی نقش بسزایی ایفا کردند ولی در عصر شاه عباس دوم (۱۰۵۲ـ۱۰۷۷ق) با استقرار ساختار دیوانی مذهبی، آنان نیز دچار دستهبندی دینی گردیدند. شیخالاسلام پایتخت نسبت به همکاران خود در ولایات و شهرهای دیگر، برتری و اهمیت بیشتری داشت. وظایف شیخالاسلام رسیدگی به احوال شخصیه، امور قضایی و شرعی و تمام دعاوی مدنی، سرپرستی اموال و دارایی یتیمان و غایبان و محجوران، اجرای دستورهای مذهبی، گرفتن خمس و زکات، تقسیم ارث و صدور، امضاء، مهر اسناد و مدارک، اجرای صیغۀ عقد زنان شاه، انجام آیین ویژۀ تاجگذاری و مراسم و تشریفات گزینش سلطان، بازدید از مدارس و علما در شهرها، سرپرستی مسائل آموزشی، و صدور اجازات و گواهیهای علمی به اهل علم بود. این منصب پس از آخرین سالهای حکومت صفویان نیز وجود داشت. در دوران زندیه و قاجاریه نیز این لقب کماکان از سوی دربار به علمای بانفوذ شهرها داده میشد و آنها نیز کمابیش به همان وظایف عمل میکردند. ولی در دوران پهلوی تفویض لقب ملغی شد و آن وظایف، صورت رسمی و حالت اداری یافته و به ساختار قانونی تبدیل گردید.