نسبی گرایی

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

نسبی‌گرایی (relativism)

در معرفت‌شناسی، وابسته‌دانستن حقیقت به دیدگاه‌های افراد و فاعلان داوری. در قرن ۵پ‌م پروتاگوراس[۱] و شکاکان از این عقیده دفاع می‌کردند و انسان را معیار همه چیز می‌دانستند. این دیدگاه وجود ارزش‌های کلی و شناخت مطلق اصول و مبادی را ناممکن و امر نسبی را یگانه متعلق علم می‌داند؛ بدین معنی که باید به برقرار‌کردن روابط میان پدیده‌ها از طریق مشاهده بسنده کرد. رویکردهای قبلی و زمینه‌های تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، زبان‌شناختی و روان‌شناختیِ داوری‌کنندگان در تعیین چیستی و حقیقت پدیده‌ها دخالت دارند و حقیقت را به «حقیقت برای آن‌ها» تبدیل می‌کنند. مخالفان نسبی‌گرایی بر این عقیده‌اند که ماهیت اعتقاد یا حکم اقتضا می‌کند که معیارهایی قاطع و مستقل از تمایل انسان به رد یا قبول‌کردن آن وجود داشته باشد که در غیاب آن‌ها، هرگونه تفکر با شکست روبه‌رو می‌شود. در نظریۀ پراگماتیسم[۲] جیمز که نوعی نسبی‌گرایی به‌حساب می‌آید، تشخیص حقیقت و خطا باید به‌گونه‌ای منضبط در چارچوبی معیّن صورت گیرد (هر چند این چارچوب امکانی و موقتی باشد) و تجربه تنها ضابطه‌ای است که می‌توانیم تفکر لاابالی را با آن مهار کنیم. نسبی‌گرایان در حوزه‌های جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی از ارزیابی ارزش‌های جوامع دیگر بر پایۀ ارزش‌های جامعۀ خودی به‌عنوان قوم‌مداری[۳] انتقاد می‌کنند. با بهره‌گیری از نظریۀ چشم‌انداز‌گرایی[۴] نیچه که حقیقت را تابع دیدگاه‌ها می‌دانست، نسبی‌گرایی به مضمونی اساسی در نگرش فیلسوفان پسا‌مدرن[۵] تبدیل شده است.

 


  1. Protagoras
  2. pragmatism
  3. ethnocentrism
  4. perspectivism
  5. postmodern