پراکسیس

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

پِراکْسیس (praxis)

(واژۀ یونانی به‌معنای عمل) ارسطو آن را برای دلالت بر یکی از سه فعالیت اصلی انسان (در کنار Theoria به‌معنی نظرورزی، و Poiesis به‌معنی خلاقیت) به‌کار برد. پراکسیس نزد ارسطو بیشتر به اعمال اخلاقی و سیاسی ارادی و هدفمند و گاه به عملی که خودش غایت خودش است گفته می‌شود. در سلسله‌مراتب فعالیت‌ها، پراکسیس دون فعالیت نظری که برترین مشغلۀ انسان است و فوق خلاقیت، قرار می‌گیرد. نزد کانت[۱] پراکسیس به‌‌معنی اطلاق نظریه بر موارد تجربی است و در عقل عملی، تفکر دربارۀ بایدها در مقابل هست‌ها است. مارکس[۲] با رد دیدگاه ارسطویی دربارۀ برتری نظر بر عمل، به پراکسیس جایگاهی مرکزی بخشید، زیرا از دیدگاه او کار فلسفه نه تفسیر جهان بلکه تغییر انقلابی آن از طریق پراکسیس بود. برای مارکس پراکسیس عمل آزادانه، آگاهانه، و اصیل در مقابل کار و زحمتِ از خودبیگانه‌شدۀ طبقه کارگرِ تحت انقیاد سرمایه‌داری است. مفهوم پراکسیس گسترۀ وسیعی از فعالیت‌های بشری، شامل تولید مادی، پژوهش‌ها، اختراعات و کشفیات علمی، فعالیت‌های هنری، فلسفی، دینی و مبارزات طبقاتی را دربرمی‌گیرد. در مارکسیسم[۳] پراکسیس عنصر اصلی پیشرفت دیالکتیکی تاریخ دانسته می‌شود.

 

 


  1. Kant
  2. Marx
  3. Marxism