پوپر، کارل (۱۹۰۲ـ۱۹۹۴)
پوپِر، کارْل (۱۹۰۲ـ۱۹۹۴)(Popper, Karl)
کارل پوپر Karl Popper | |
---|---|
زادروز |
۱۹۰۲م |
درگذشت | ۱۹۹۴م |
محل زندگی | اتریش، انگلیس |
ملیت | اتریشی |
تحصیلات و محل تحصیل | دانشگاه وین |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف |
آثار | حدس ها و ابطال ها (۱۹۶۳)؛ شناخت عینی (۱۹۷۲) |
گروه مقاله | فلسفه، منطق و کلام |
فیلسوف علم و سیاست. در وین به دنیا آمد و در دانشگاه این شهر تحصیل کرد. علاقۀ او همانند پوزیتیویستهای منطقی به مبانی و روششناسی علوم طبیعی معطوف بود، اما به علوم انسانی نیز توجه داشت. با رشد نازیسم به نیوزیلند مهاجرت کرد و در آنجا و سپس از ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۹ در مدرسۀ اقتصاد لندن[۱] بهعنوان استاد، منطق و روششناسی علمی تدریس کرد. با کتاب منطق اکتشاف علمی[۲] (۱۹۳۵) مشهور شد. در این کتاب شیوههای ممیزی فرضیههای نظری علم را بررسی کرد. پوپر با این عقیده در روششناسی سنتی علمی، که تجربه و استقرا میتواند پایهای برای تعمیمها و نظریهها باشد، به مخالفت برخاست و به جای آن از روش فرضیهسازی جسورانه و خیالی دفاع کرد، روشی که باید مدعاهایش را با محک تجربه، که قدرت ابطال آنها را دارد اما قادر به اثبات آنها نیست، بیازماید (اصل ابطالپذیری[۳]). هر فرضیهای که در برابر کوششها برای ابطال آن مقاومت کند، میتواند موقتاً پذیرفته شود، اما این به معنای تأیید آن نیست. شاخصۀ یک نظریۀ علمی نه اثباتپذیری[۴] بلکه ابطالپذیری است. از اینرو اعتقاد به تبیینی ابطالناپذیر اعتقادی غیرعلمی و کاذب است که از قراردادن نظریه درمعرض نقادی و ابطال آن از راه تجربه میگریزد؛ روانکاوی و مارکسیسم ازجمله نمونههای آناند. نظریۀ پویر که تخیل نظری و حدسهای جسورانه برای فرضیهسازی را با کوشش صبورانه برای ابطال آن تلفیق میکند و ارائۀ نظریهای را که بعداً ابطالپذیر باشد نه عیب بلکه حسن یک نظریۀ علمی میداند، به نحو گستردهای مورد اقبال محافل علمی قرار گرفت. اما انتقاد کسانی را نیز برانگیخت که به دخالت استقرا، حتی در اعتماد ما به نظریههای موقتاً مقبول، اشاره میکردند. پوپر میان قضایای علمی و مابعدالطبیعی تمایز مینهد. درحالیکه قضایای علمی حتی با یک مورد نقض، ابطالپذیرند ولی قضایای مابعدالطبیعی از نوع «جهان پایانی ندارد» یا «خدایی وجود دارد» چناناند که هیچ مورد نقضی در تجربه برای آنها نمیتوان یافت؛ از اینرو به نظر پوپر اگرچه اینگونه قضایا معنا دارند (برخلاف نظر پوزیتیویستها که اینگونه قضایا را اساساً بیمعنا میدانند) اما فاقد معیار علمیبودن یعنی ابطالپذیریاند و بنابراین قضایای «شبهعلمی[۵]» نامیده میشوند. پوپر در مقام یک عقلگرای انتقادی[۶]، به بعضی از فرضهای پوزیتیویسم منطقی و فلسفۀ زبان حمله میکند و کار فلسفه را نه تحلیل زبان بلکه آموختن حقایقی دربارۀ جهان میداند. پوپر در دو کتاب جامعۀ باز و دشمنان آن[۷] (۱۹۴۵) و فقر تاریخیگری[۸] (۱۹۵۷) به عقیده تاریخباوران دربارۀ وجود قوانین کلی و اجتنابناپذیر برای تکامل تاریخی که امکان پیشبینی تاریخی را فراهم میکنند، سخت میتازد. با نقد دیدگاه توتالیتر در افلاطون، هگل و مارکس و دفاع آنها از جوامع بسته یا کمونیستی، به هماهنگی منطق آزادمنشانۀ علم و جوامع آزاد یا باز اشاره میکند. همانطور که منطق علمی، رقابت همۀ نظریهها را با داوری تجربه میپذیرد، منطق اخلاقی جوامع باز نیز امکان رقابت و نقادی متقابل و مستند دیدگاههای سیاسی و اجتماعی را مشروع میداند. پوپر انقلاب را برای اصلاح امور جامعه زیانبار میداند و به جای آن بر ضرورت اصلاحات گامبهگام و جزیی یا مهندسی خردهکار اجتماعی[۹] برای شناسایی و حذف تدریجی کاستیها تکیه میکند. به عقیده او زیان انقلابها از سود آنها عظیمتر است و آنان که میخواهند با انقلاب بهشت را برای بشریت به ارمغان آورند چیزی جز دوزخ به ارمغان نمیآورند. منتقدان پوپر با نشاندادن تضاد میان رویکرد علمی جسورانۀ او و رویکرد سیاسی محافظهکارانهاش، وی را از مدافعان پیگیر جوامع سرمایهداری کنونی غرب و نظامهای سیاسی و اجتماعی آن میدانند. بعضی آثار دیگر او: حدسها و ابطالها[۱۰] (۱۹۶۳)؛ شناخت عینی[۱۱] (۱۹۷۲).