کنفوسیوس
کُنْفوسیوس (۵۵۱پم ـ ۴۷۹پم)(Confucius)
کُنْفوسیوس Confucius | |
---|---|
زادروز |
۵۵۱پم |
درگذشت | ۴۷۹پم |
ملیت | چینی |
نامهای دیگر | کیو، چیو |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف |
لقب | چونگنی |
آثار | مکالمات کنفوسیوس |
گروه مقاله | فلسفه، منطق و کلام |
(صورتِ لاتینیِ کونگ فوتسو[۱] بهمعنای استاد کونگ) نخستین و بزرگترین فیلسوف چینی. نام شخصی سنتی او کیو[۲] یا چیو و نام رسمی یا لقبش چونگنی[۳] بود. پدر کنفوسیوس اندکی پس از تولد او درگذشت، درنتیجه خانوادهاش به تنگدستی افتاد و کنفوسیوس به طبقۀ روبه رشد اخلاف و بازماندگان اشرافیتی روبه زوال پیوست که سنن و آیینهای فئودالی را میآموختند و در خدمت حکام ایالتهای پراکندۀ چین باستان به مقامهای ذینفوذ دست مییافتند. کنفوسیوس با کوشش بسیار به آموختن دانشها پرداخت، اما در ۳۰سالگی و در پایان شغل رسمی کوتاهمدت و ناموفقش به تعلیم دیگران روی آورد. هرگز فلسفهاش را به رشتۀ تحریر درنیاورد، گرچه نگارش بعضی متون پایۀ مکتبش را به او نسبت میدهند. او بر زندگی و رفتار پیروانش تأثیری شگرف نهاد. کتاب معروف به مکالمات کنفوسیوس[۴] که همۀ سخنان و کلمات قصارش را دربرمیگیرد، پس از مرگ او بههمت شاگردانش تدوین شد. از آنجاکه این کتاب در قالب فلسفهای نظاممند نوشته نشده، حاوی بسیاری تناقضها و نظریههای فلسفی مبهم است، با این حال در طول تاریخ شالودۀ سبک زندگی اجتماعی مردم چین و دیدگاه بنیادی مذهبی و فلسفی اغلب روشنفکران سنتگرای چینی را تشکیل میداده است. این مجموعۀ سخنان، کنفوسیوس را متفکری نشان میدهد که خود را وقف پاسداری از آیینهای سنتی کرده و از عمل به آیینها به خاطر خود آیینها لذت معنوی میبرده است. مکتب کنفوسیوس تلفیقی است از نظریهای سیاسی و نظریهای دربارۀ طبیعت بشری برای تدوین یک طریقت (تائو یا دائو[۵]). نظریۀ سیاسی او برای اقتدار جواز آسمانی قائل میشود و بر آن است که حاکمِ برحق، اقتدار خود را از فرمان الهی میگیرد. حاکمان مسئول رفاه خلق و صلح و نظم در امپراتوریاند. فلسفۀ کنفوسیوس با نظر به طبیعت انسان او را حیوانی ماهیتاً اجتماعی میداند که شیوۀ رفتار اجتماعیاش را لی[۶] (قرارداد یا آیین) شکل میبخشد؛ لی، تمایز ارزشها را تعیین میکند و نوع فعالیتهای متناسب با این تمایزها را مقرر میدارد. تعلیم لی، یا آیینهای اجتماعی، بر میل طبیعی انسان به تقلید از الگوها استوار است. خردمندان، یا انسانهای برتر، که بر لی تسلط یافتهاند، الگوی رفتار برای آموزش تودۀ مردم را تشکیل میدهند. مطلوب آن است که حاکم خود چنین الگویی باشد و باید فقط کسانی را به مناصب مهم بگمارد که الگوی فضیلت[۷]اند. مردمان طبیعتاً به پیروی از الگوهای نیکو مایلند؛ بدینگونه است که سلسلهمراتبی از شایستگیها به تعلیم گستردۀ اخلاقی و طبیعی منجر میشود. همۀ مردم دراثر ممارست و با عمل برطبق لی و بدون تلاش آگاهانه، میتوانند همچون خردمندان باشند. آنها در این مرحله به انسانیت (رن[۸]) یا برترین مرتبۀ تکامل اخلاقی میرسند و تمایلات طبیعیشان همگی با تائو (طریقت) هماهنگ میشود. جهان در صلح و آرامش و انتظام بهسر میبرد و هماهنگیِ سپهر طبیعی و سپهر اجتماعی به رفاه مادی برای همگان میانجامد. این نگرش آرمانیِ کنفوسیوس در دیدگاه او الگویی برگرفته از رفتار شاهان خردمند باستانی است. مکتب کنفوسیوس در رقابت فکری با سایر مکاتب، که در دورۀ رونق اجتماعی چین ماقبل امپراتوری (ح ۴۰۰ـ۲۰۰پم) سر برمیآوردند، منسجمتر شد. تائوئیسم[۹]، موهیسم[۱۰] و قانونگرایی[۱۱] همگی به مکتب کنفوسیوس حمله کردند و موضوع مشترک همۀ این حملات عقیدۀ مکتب کنفوسیوس به صحیحبودن سنت یا قرارداد (لی) بود. منکیوس[۱۲] (ح ۳۷۲ـ۲۸۹پم) به آیین کنفوسیوس صورت آرمانگرایانهتری داد و رن را تمایلی فطری و غیراکتسابی به رفتار نیک دانست. اما هسون تسو[۱۳](ح ۳۱۲ـ۲۳۸پم) برخلاف او معتقد بود که همۀ تمایلات بهواسطۀ زبان مکتسب و سایر اشکال اجتماعی شکل میگیرند. مکتب کنفوسیوس در سلسلۀ هان[۱۴] (۲۲۰ـ۲۰۶پم) به مذهب رسمی تبدیل شد. این مکتب آموزههای یین[۱۵] (اصل مؤنث) و یانگ[۱۶] (اصل مذکر) در کتاب تغی یرات[۱۷] و سایر مفاهیم نظری مابعدالطبیعی را جذب کرد. با سقوط سلسلۀ پادشاهی هان، آیین کنفوسیوس دچار انحطاط جدی شد و هرچند موقعیت رسمیاش تاحدی محفوظ ماند، از نظر فلسفی حدود ۶۰ سال به خواب رفت. با استقرار مجدد قدرت پادشاهی چین در سلسلۀ تانگ[۱۸] (۶۱۸م ـ۹۰۶م) و پیدایش این عقیدۀ آیین چان[۱۹] (یا ذنبودایی[۲۰]) که «تعالیم بودایی دیگر رمقی ندارند»، روح تازهای در مکتب کنفوسیوس دمیده شد. سلسلۀ سونگ[۲۱] (۹۶۰م ـ۱۲۷۹م) مکتب نو ـ کنفوسیوسی را ایجاد کرد. عقاید این مکتب تفسیر آموزۀ کلاسیک کنفوسیوسی در مقابل عقاید بودایی و تائوئیستی بود. چنگ هائو[۲۲] (۱۰۳۲ـ۱۰۸۵) و چنگی[۲۳] (۱۰۳۳م ـ۱۱۰۷م) بیشترین سهم را در تکامل آن داشتند، اما تبیین رسمی آن را باید در آثار چو شی[۲۴] (۱۱۳۰م ـ۱۲۰۰م) یافت. مطالعۀ تفسیرهای او بر چهار کتاب مکتب کنفوسیوس شرط لازم شرکت در آزمونهای گزینش خادمان دستگاه امپراتوری بود. مکتب نو ـ کنفوسیوسی بر مفهوم لی، که در اینجا بهمعنی «خط سیر» یا «الگو» است، تکیه میکند. رفتار صحیح در پیروی از الگویی طبیعی است که با سین[۲۵] (قلب ـ ذهن) درک میشود. نظریۀ منکیوس، مبتنیبر خوببودن فطری انسان، نظریهای است دربارۀ قابلیت فطری این قلب ـ ذهن برای درک لی در موقعیتهای مختلف و پیروی از آن. شرط خردمندشدن آن است که انسان لی را مطالعه کند و توانایی رؤیت آن را از طریق نوعی شهود در خود رشد دهد. بعدها در سلسلۀ مینگ (۱۶۳۸ـ۱۶۴۴) وانگ یانگ مینگ[۲۶] مدعی شد که قلب فقط لی بیرونی را مشاهده نمیکند بلکه آن را بر اشیاء میتاباند. برای خردمندشدن صرفاً مطالعۀ اوضاع و احوال کافی نیست و انسان باید قبل از اینکه لی آشکار شود به عمل بپردازد. از اینرو قلب ـ ذهن، که هادی عمل است، منشأ لی (الگوهای اخلاقی) محسوب میشود. پس از رویارویی مصیبتبار با تکنولوژی نظامی غرب در آستانۀ قرن ۲۰، روشنفکران چینی مکتب کنفوسیوس را مسئول عقبماندگی علمی و سیاسی چین دانستند. اما مارکسیسم چینی از جهات بسیار با مارکسیسم غربی تفاوت دارد و این امر نشانۀ پایداری و دوام رویکردهای کنفوسیوسی به سیاست، مابعدالطبیعه و نظریههای روانشناختی است. ضدیت با مکتب کنفوسیوس مضمونی رایج در کارزارهای سیاسی در چین جدید، بهخصوص در طی انقلاب فرهنگی، بوده است. تساهل فزاینده در قبال همۀ مذاهب پس از مرگ مائوتسه دون تا حدودی به احیای تعالیم کنفوسیوس منجر شده است. برعکس، در تایوان آیین کنفوسیوس به حیات خود ادامه داده و در خدمت نوعی اقتدارگرایی سنتی و ضد مارکسیستی قرار گرفته است. اما تداوم جدی فلسفۀ کنفوسیوسی را باید عمدتاً در هنگکنگ یا نزد پژوهشگران چینی ساکن کشورهای غربی یافت. نيز ← مکالمات کنفوسيوس