بداء
بَداء
در الهیات اسلامی امکان تغییر اراده و قضای الهی. در قرآن کریم این واژه هفتبار بهکار رفته اما به خدا نسبت داده نشده است (انعام، ۲۸؛ اعراف، ۲۲؛ طه، ۱۲۱؛ زُمر، ۴۷ و ۴۸؛ جاثیه، ۳۲؛ یوسف، ۳۵) هر چند الفاظ دیگری در قرآن هست که دلالت بر معنای دگرگونی ارادۀ خدا دارد (نوح، ۱۰ و ۱۲؛ اعراف، ۹۶؛ انفال، ۳۳؛ یونس، ۹۸). اهل سنت بهطور مفصّل به مسئلۀ بداء نپرداختهاند، اما در میان شیعیان از قرن ۲ق حساسیت زیادی نسبت به این موضوع پیدا شد. پس از مرگ نابهنگام اسماعیل، پسر ارشد امام صادق (ع)، که بهنظر میرسید هفتمین امام خواهد شد، تعبیر «بدای الهی» به امام ششم نسبت داده شد. اکثر علمای شیعه با پذیرش این تعبیر خود را با دو مسئلۀ مهم قضا و قَدَر و چگونگی علم خداوند روبهرو دیدند و درصدد برآمدند با تکیه بر روایات امامان شیعه علیهمالسلام پاسخی مناسب ارائه کنند. در باب مسئله اول گفتهاند قضا و قدر دو گونۀ حتمی و غیر حتمی دارد و بدای الهی فقط در قلمرو قضا و قدر غیر حتمی روی میدهد. به نظر آنان آیۀ ۳۹ سورۀ رعد که خدا را پیوسته در کار مَحو و اثباتِ افعال آدمیان میخواند به این واقعیت اشاره دارد. آدمی میتواند با تغییر رفتار و گفتار خویش قضا و قدری جدید را جانشین قضا و قدری دیگر کند (← تقدیر). دعا، توبه، احسان و خدمت به خلق در تغییر این نوع قضای الهی مؤثر است. اما دربارۀ مسئله دوم، علمای امامیه گفتهاند وقوع بَداء در ساحتِ ربوبی ناشی از پیدایش آگاهی جدید یا زوال جهل نیست بلکه همین دگرگونی که در نظر ما میآید، در تقدیر نیز در علم مکنون الهی وجود داشته است. به بیان دیگر، خداوند قضایی لایتغیّر و غیرقابل محو و اثبات دارد که آن اصلی است که همۀ قضاهای دیگر از آن منشاء میگیرند و محو و اثبات آنها نیز به حسب اقتضای آن قضاست. از اینرو، «بَداء» در عالم تکوین و پیدایش همانند «نسخ» در عالم تشریع و قانونگذاری است. همان طور که در نظر همۀ علمای مذاهب اسلامی نسبتِ نسخِ احکام به خداوند مستلزم جهل در ساحت او نیست، بدای الهی در نظر علمای شیعه هم مستلزم جهل خداوند نخواهد بود.