فعل (دستور زبان)
فعل (دستور زبان)
در اصطلاح دستور زبان، کلمه یا گروه کلماتی که رویدادن یا واقعشدن حالتی را در زمانی به شخصی نسبت میدهد. اجزای اصلی فعل بن و شناسه است و خودْ هستۀ اصلی گزارۀ جمله بهحساب میآید. فعل، از نظر زمان، به ماضی و مضارع و آینده تقسیم میشود و از نظر رابطه با نهادِ جمله به لازم، متعدی، معلوم، مجهول و دووجهی. ۱. فعل لازم: هرگاه فعل در جمله، علاوهبر نهاد، به گروه دیگری نیاز نداشته باشد، لازم یا ناگذر است. مثل «باران میبارد»؛ ۲. فعل متعدی: هرگاه فعل در جمله، علاوهبر نهاد، به اجزای اصلی دیگری نیاز داشته باشد، متعدی یا گذرا است؛ مثلِ «باران هوا را لطیف میکند»؛ ۳. فعل دووجهی: فعلهایی که، بدون تغییر در ساخت آن، بتواند در یک جمله لازم و در جملۀ دیگر متعدی باشد، مثل: «شاخه شکست ـ باد شاخه را شکست»؛ ۴. فعل معلوم: هرگاه فعل را در جمله، به فاعل نسبت دهیم، معلوم است. مثل «برادرم نکات مهم را یادداشت میکرد»؛ ۵. فعل مجهول: هرگاه فعل به مفعول نسبت داده شود و نهاد جمله مفعول باشد. مثلِ: «بوتههای گل کاشتهشده». فعلها از نظر ساختمانی به ساده، مرکب، پیشوندی، مرکبِ پیشوندی، و عبارت فعلی تقسیم میشود: ۱. فعل ساده، که ساختمان هستۀ آن از یک بن و شناسه تشکیل شده باشد. مثل «رفتم»، «مینوشتم»، «میخواهم بروم». ۲. فعل مرکب، که ساختمان هستۀ آن از یک اسم یا صفت با یک فعل ساده بهوجود آمده باشد. مثلِ «زمین خوردم»، «نگاه کردند». ۳. فعل پیشوندی، که ساختمان هستۀ آن از یک پیشوند اشتقاقی همراه با یک فعل ساده تشکیل شود، بهگونهای که مفهوم فعل ساده تغییر کند. مثلِ: «دررفت»، «ورشکست»، «برآمد». ۴. فعل مرکب پیشوندی، فعل مرکبی هستۀ آن سهجزئی باشد و ساختمان آن از «اسم+پیشوند+فعل (همکرد)» تشکیل میشود. مثلِ «سر باز زد»، «سردرآورد». ۵. عبارت فعلی، گروه فعلیای که از «حرف اضافه+اسم+فعل» بهوجود میآید و مفهومی کنایی دارد. مثلِ «از کوره دررفت»، «بهپا خاست»، «از چشم افتاد». انواع دیگر فعل عبارتاند از ۱. فعل وصفی: هرگاه چند جملۀ همپایه درپیِ هم بیاید و نهاد آنها یکی باشد، میتوان فعلهای اولیّۀ جمله را بهصورت صفت مفعولی (بن ماضی+ه) آورد که به آن فعل وصفی میگویند. فعل وصفی ازنظر شخص و زمان، تابعِ فعل پایانی است، مثال: همه وارد مجلس شده، سر جای خود مینشینند. ۲. فعل معین: برای ساختن نمودهای مختلف فعل، علاوهبر فعل اصلی، نیاز به فعلهای دیگری است که جزو وابستههای پسین گروه فعلی است به این فعلها «معین» میگویند. فعلهای معین عبارت است از بود، باشد، است، داشت، دارم، خواهم، شد؛ مثال: رفته بود، دیده باشد، آمده است. ۳. فعل دعایی برای بیان دعا و نفرین در جمله از ساخت فعل دعایی استفاده میشود که عبارت است از بن مضارع+الف دعایی (مصوتِ«ا=a»)+شناسه. مثلِ مبیناد. دهاد، مریزاد. در فارسی معاصر برای بیان مفهوم دعا و نفرین از ساخت فعل التزامی استفاده میشود، مثل: الهی ببارد. خدا کند بیاید. ۴. فعل ربطی فعلی است که در جمله، مسند را به مسندالیه نسبت دهد، فعل ربطی یا عام است فعلهای ربطی عبارتاند از بود. شد، گشت، گردید، مثال: هوا سرد بود.