قرمطیان
قَرْمَطیان
(یا: قرامطه) فرقهای سیاسی ـ مذهبی منشعب از اسماعیلیان در قرون ۳ و ۴ق. با آمدن یکی از داعیان اسماعیلی به نام حسین اهوازی به کوفه، شخصی به نام حمدان بن اشعث، معروف به «قَرْمَط»، که مردی عکّار بوده و افکاری بلندپروازانه و سیاستمدارانه داشت، دعوت وی را پذیرفت (ح ۲۶۴ق). حمدان در ۲۷۷ق اقامتگاهی به نام «دارالهجره» در نزدیکی کوفه تأسیس کرد که خیلی زود مقر اصلی جنبش قرمطیان شد. براثر فعالیت او، بسیاری از روستاییان و کشاورزان منطقۀ عراق، که به دنبال راهی برای رهایی از مالیاتهای سنگین بودند، به دعوت اسماعیلی روی آوردند. کوششهای مؤثر حمدان قرمط در انتشار دعوت اسماعیلی و فرا خواندن مردم به عقیدهای سرّی و باطنی در عراق موجب شد مورخان، اسماعیلیان عراق و بحرین و شام را به نام او قرامطه بخوانند. قرمطیان پس از حمدان، به رهبری ابوسعید جَنّابی در ۲۸۶ق بحرین (سواحل شرقی عربستان) را تصرف کردند و نخستین دولت اسماعیلی را در آنجا تشکیل دادند. آنها از پایگاه مستحکم خود، شهر احساء، به مناطق همجوار تاخته، یمامه و عُمان را به قلمرو خویش افزودند. قرمطیان در عهد ابوطاهر سلیمان جنّابی ـ فرزند ابوسعید ـ بارها به عراق و حجاز و خوزستان حملهور شدند. در ۳۱۷ق به مکه هجوم بردند و شهر را غارت کرده، بسیاری از اهالی آنجا و زایران را کشته، بسیاری را به بردگی گرفته، حجرالاسود را کنده با خود بردند، تا اینکه ۲۲ سال بعد با وساطت خلیفۀ فاطمی دوباره آن را به کعبه باز گرداندند (۳۳۹ق). در فاصلۀ سالهای ۲۸۹ـ۲۹۴ق قرامطه به رهبری ذَکْرَوَیْه ( ـ۲۹۴ق) و دو تن از پسران وی ـ یحیی و حسین ـ در شام و سپس کوفه شورشهای بزرگی به پا کرده و به قتل و غارت پرداختند تا آنجا که در سَلَمیۀ شام حتی از کشتار کودکان مکتبی و حیوانات نیز ابا نکردند. هر چند این شورشها سرکوب شد، تا اواخر قرن ۴ق خلافت عباسی از قیامهای قرامطۀ شام در امان نبود. در میانۀ قرن ۴ق، قرامطۀ بحرین شهر مولتان و نواحی اطراف آن را در هند تصرف کردند و در آنجا دولت مستقلی بنیاد کردند. رواج مذهب قرمطیان و گسترش قدرت و نفوذ آنها در هند، بهانۀ مناسبی برای محمود غزنوی بود تا دامنۀ تاختوتاز خویش را به اعماق هند بکشاند. محمود در ۳۹۶ق به مولتان حمله برد و آنجا را گرفت و بسیاری از قرامطه را کشت. قرمطیان بهسبب تندوریهای خود و حمایتنکردن مردم از آنان رفتهرفته از میان رفتند. قرامطه نخست با اسماعیلیان در اعتقادات یکی بودند و محمد بن اسماعیل بن جعفر صادق (ع) را مهدی موعود میدانستند و خود را منتظر ظهور او معرّفی میکردند، اما اختلاف حمدان قرمط با عبیدالله مهدی، از مدعیان امامت اسماعیلی در سَلَمیۀ شام باعث شد ارتباط آنان با اسماعیلیان قطع شود، سپس میان خود قرامطه نیز اختلاف افتاد. از روایات چنین برمیآید که قرامطه در احکام و شرایع با اسماعیلیان فاطمی مخالفت داشتند و گاه راه اباحه در پیش میگرفتند و با دفاع از باطن، از نسخ شریعت و باطلبودن احکام ظاهری دفاع میکردند که از آن جمله میتوان به آثار داعی نَسَفی، که اعتقاد به اباحه داشت و بسیاری از احکام شریعت را واجبالاجرا نمیدانست، اشاره کرد هرچند نظرات مخالفی نیز در این زمینه وجود داشت. در هر حال، آنها بسیاری از مسلمات اسلام را انکار و با آن دشمنی میورزیدند و این امر از قتل و ربودن حاجیان و بردن حجرالاسود و بیاحترامی به کعبه پیداست. بر اثر این اعمال، عامۀ مسلمانان از آنان برائت جسته و آنان را خارج از آیین اسلام شمردند و حتی عبیدالله مهدی، خلیفۀ فاطمی که در آن زمان در افریقیه حکومت کرده خود را امام اسماعیلیه معرّفی میکرد، از قرامطه بیزاری جست.