زندقه
زَنْدَقه
اصطلاحی عام برای نامیدن دگراندیشان در متون پهلوی و اسلامی. «زندیق» اسم فاعل این اصطلاح و شکل معرَّب «زندیگِ» (Zandig) پارسی میانه از صورت آوانوشتِ پهلویِ «زندیک» (Zandik) از واژه اوستایی Zantay است و در نوشتههای پارسی دری مانند کشفالمحجوب هجویری نیز دیده میشود. شکل پهلوی این واژه را برای نخستینبار در قرن ۳م، در کتیبۀ کرتیر، موبد نامدار سه تن از پادشاهان ساسانی، در کعبۀ زردشت بازمییابیم. در این کتیبه، این واژه به صراحت به معنای «مانوی» و در کاربرد مجازی «فاسد العقیده» بهکار رفته است. مطالعۀ متون پهلوی و بررسی کتابهایی مانند ملل و نحل شهرستانی و دیگر متفکران مسلمان، نشان میدهد که در دورۀ ساسانی گروههای متعددی بودهاند که با مغان وابسته به دولت ساسانی دربارۀ متون اوستایی و تفسیر آنها در جدال بودهاند. کتاب دینکرد تصریح میکند که در دوران سلطنت اردشیر اول از میان متون اوستایی گردآوری شده، تنها تعدادی محدود بهعنوان متون رسمی شناخته شد. بنابراین، «ضدّ زندیّون» را میتوان دنبالۀ گروهی دانست که به نوشتۀ مسعودی در زمان اردشیر بابکان، او را متهم میکردند که به مقتضای وضع آن روزگار، در دین نوآوری کرده است. در کتاب پهلوی مینوی خرد، ضمن شرح و بازنمود ۳۰ گناه مشهور، در پرسش ۳۵، گناه سیزدهم «زندیکی» دانسته شده است و براساس آیین مزدایی، زندیکی مشتمل است بر گناهان کبیرۀ سیگانهای که «زندیک» با ارتکاب آنها، درواقع میکوشد از اهریمن بهنیکی یاد کند؛ یعنی همان کاری که در دیدۀ زردشتیان و مسیحیان و مسلمانان، مانویان در انجامش میکوشیدهاند. البته، میتوان احتمال داد که این نسبت را نویسندگان زردشتی و مسیحی و مسلمان در مجادلات کلامیشان به مانویان داده باشند؛ چنانکه مراجعه به متنهایی مانند ردّ و تکذیب فِرَق دینی نوشتۀ ازنیک کقباتسی، شایست ناشایست پهلوی، الردّ علی الزند اللّعین ابن مقفّع نوشتۀ قاسم الرّسی ( -۲۴۶ق)، و رسالۀ پهلوی ماتیکان گجستک ابالیش بازمانده از قرن ۳ق این احتمال را تقویت میکند. متنهای اولیۀ اسلامی، دامنۀ کاربست این مفهوم را بس گسترده نشان میدهند؛ چنانکه حتی شعوبیها نیز از آن به «آزاداندیش» تعبیر میکردهاند. طبری، ثنویان ریاضتکش و مانویانی را که مخفیانه در میان مسلمین بهسر میبردهاند در شمار زنادقه آورده است. مأخذ او در شناسایی مانی بهعنوان زندیک، خداینامۀ پارسی میانه بوده است. افزون بر مانویان و مزدکیان و آزاداندیشان، دهریان و بودائیان و مسیحیان هم از زنادقه ذکر شدهاند؛ و راستکیشان مسلمان، با اطلاق این عنوان به کسانی که اعتقادی جز ایمان پذیرفتهشدۀ آنها داشتند، حتی برخی فرقههای اسلامی را نیز مشمول این اطلاق دانستهاند. متنهای اسلامی، طیفی از محدثان و مفسران تا متکلمان و فقیهان و حتی برخی ادیبان را در زمرۀ ناظران کیفی و تشخیصدهندۀ انحراف از راستکیشی نشان میدهند. اما از اعتقادنامهها و ردیّههای موجود، الگوی واحدی برای راستکیشی نمیتوان استخراج کرد. هرچند که هستۀ مرکزی این متنها بر نسبتدادن کجفهمـی در اعتقاد به خدای یکتا و رسالت پیامبر اسلام (ص) و دوریجستن از شرایع بنیاد گرفته است؛ و در کنار اینها بوده است که در جریان تحولات نظامهای اعتقادی و معرفتی، مسائل دیگری نیز مطرح شدهاند؛ مسائلی مانند صفات خداوند و خلق قرآن، که در برهههایی مرکزیت داشته و جنجالبرانگیز بودهاند، و در دورههای دیگر، به ضرورت طرح مسائل دیگر، در حاشیه قرار گرفتهاند. در یک متن قبطی از وجود هیئتهای مذهبی مانوی بین اعراب یاد شده است. ابن کلبی، ابن قتیبه، ابن رسته و دیگران، از اعراب مسیحی، یهودی، زردشتی و زنادقۀ قریش پیش از اسلام خبر دادهاند. دو بلوا حدس میزند که احتمالاً صابئون قرآن همین اعراب مانوی باشند. زنادقۀ قریش مانند ابوسفیان و عقبة بن ابیمعیط و نضر بن حارث و عاص بن وائل و ولید بن مغیره، بیشتر از دهریۀ عرب بودهاند. مسلمانانی که در عهد اموی به زندقه منسوب و مشهور شدهاند هم گرایشهای دهری داشتهاند. در این دوره جعد بن درهم نخستین کسی است که به این اتهام کشته شد. از خلفای اموی هم برخی مانند ولید بن یزید که عقایدش به دهریه میمانسته است به زندقه منسوب شدهاند. خالد بن عبدالله قسری هم به اهل زندقه منسوب و با بعضی از زنادقه در ارتباط بوده است. گویا زندقۀ اینها نوعی بازگشت به عقاید جاهلیت بوده باشد. اما در نخستین عهد عباسی، زندقه را بیشتر بهمعنای پیرو ثنویت و مانویت گرفتهاند. شمار فراوانی از نامآوران اوایل عهد عباسی به زندقه شهرت داشتهاند. از اوایل این عهد در بغداد و بصره، شماری از شاعران و اهل ادب به زندقه متهم شدهاند. وصف شراب و علاقه به لذات دنیوی، این شاعران را گاه به عصیان برضدّ زاهدان برمیانگیخته است. برخی هم ظریفانی بودهاند مانند مطیع بن ایاس کنانی، حماد عجرد و یحیی بن زیاد که با یادکرد لذات و بیبندوباریهای دورۀ اموی، بازگشت آن دوره را آرزو میکردهاند. عدهای هم مانند بشار بن برد تمایلات شعوبی داشته و حتی بههمین اتهام کشته شدند. بهجز اینها بعضی کاتبان و وزیرزادگان هم به زندقه متهم بودهاند. مسلم است که بسیاری از این تهمتها از اغراض سیاسی و شخصی برخاسته بوده است و اغلب با هدف از میدان بهدر کردن مدعی یا حریف مطرح میشدهاند. فهرستی که جاحظ و ابن ندیم از زنادقۀ اسلام ذکر کردهاند، نامهای مختلفی را دربر دارد که زندقۀ برخی صرفاً ناسازگاری با دستگاه خلافت است. از سخن جاحظ برمیآید که شکل رایج زندقه میان متکلمان و ادیبان بغداد و عراق تحت تأثیر عقاید نصاری بوده است و وقایعنامۀ میکائیل سریانی از نصرانیانی یاد میکند که در دورۀ مهدی عباسی به تهمت زندقه گرفتار میشوند. شکل سازمانیافتۀ آزار و اذیت زنادقه در جهان اسلام در ۱۶۳ق/۷۷۹م به فرمان مهدی عباسی آغاز شد و تا پایان خلافت هادی در ۱۷۰ق/۷۸۶م ادامه یافت. این رخداد اندکی بعد از گرویدن حاکمان اویغور در ۷۶۲م به آیین مانی رخ داد که مانویت را بهعنوان دین رسمی شاهنشاه همسایۀ خلافت اسلامی به تهدیدی مهم تبدیل کرد. مسئول بررسی موارد مشکوک «صاحبالزّنادقه» بود که مظنونان را در زندانی خاص (حبسالزنادقه) محبوس میکرد. مظنونان ناگزیر بودند که بر تصویر مانی خدو افکنند تا رهایی یابند و اگر از این کار سر میپیچیدند، به حکم «دیوانالزنادقه» گردن زده میشدند. در مواردی هم از خرابکردن سقف محل اجتماع زنادقه بر سر آنها یاد شده است. بعد از ۱۷۰ق/۷۸۶م شکنجه و آزارهای محدود و پراکندهای گزارش شدهاند. مباحثهای که مأمون (۱۹۸ـ۲۱۸ق) بین یزدانبخت رهبر مانویان و متکلمان مسلمان ترتیب داد، از حضور آنها در بغداد ربع اول قرن ۳ق و تأثیرشان بر خلیفه عباسی خبر میدهد. برخی گزارشها از آزار و اذیت مانویان بهدست همین خلیفه سخن میگویند، اما مأمون بهسبب علاقهاش به بحث آزاد در مسائل عقیدتی و بهدلیل تمایلش به فلسفه و کلام در شمار متهمان به زندقه است. بهطور کلی، گرایشهای اصلی زنادقه را در این موارد میتوان خلاصه کرد: ابراز تمایلات اباحی، گرایش به مقالات فلاسفه و دهریه، لذتجویی به شیوۀ شوخطبعان و ظریفان، پیروی از مانویت، انکار صانع و طعن بر متون مقدس و پیامبران. برخی باورهای زندیقان هم یادآور عقاید گنوسی و دیویَسنی است؛ مانند سخن بشار بن برد در برتر دانستن ابلیس از آدم که به عقیدۀ آنانی شباهت دارد که یهوه و اولیاء و قهرمانان تورات را رد میکردهاند و ابلیس و قابیل و فرعونیان و قوم لوط را بر آنها ترجیح میدادهاند. فقیهان مسلمان هم برآمده از چنین گرایشهایی است که زندقه را کفر دانسته و توبۀ زنادقه را نمیپذیرفتهاند. نزد آنها بیشتر گرایشهای باطنی اسلام نیز از اتهام زندقه دور نمانده است. چنانکه در عهد صفوی و درپی حضور جبل عاملیان در ایران، آثار فراوانی برضدّ صوفیه نوشته میشوند که در آنها بر زندقۀ صوفیان اصرار شده است و در واکنش به چنین تهمتهایی است که نویسندگانی مانند ملاصدرا در دفاع از صوفیان حقیقی و رد تهمت زندقه از آنان رسالههایی مینویسند.