نصر سامانی دوم
نَصرِ سامانی دوم (۲۹۳ـ۳۳۱ق)
ملقب به امیرسعید، فرزند امیراحمد دوم، سومین و مشهورترین امیر (حک: ۳۰۱ـ۳۳۱ق) سلسلۀ سامانیان. وی پس از مرگ پدر در ۸سالگی به امارت رسید. نصر با شورش خویشان و امرای خود، روبهرو شد، اما با کمک وزرایی همچون ابوعبدالله جیهانی و ابوالفضل بلعمی، و سردارانی مانند حَمّویۀ بن علی (حَمّویۀ کوسه) توانست بر آنان چیره شود. در ۳۰۱ق سیستان بر نصر شورید و اسحاق، عموی نصر در سمرقند طغیان کرد. در ۳۰۴ق نیز ری به استیلای یوسف ابن ابیالساج، والی آذربایجان، درآمد. لیلی بن نعمان، سردار داعی صغیر، هم در ۳۰۸ق گرگان و نیشابور را فتح کرد، ولی او در ۳۰۹ق بهدست حمّویۀ بن علی کشته شد. سال بعد ماکان بن کاکی گرگان را برای علویان گشود. اگرچه امیرنصر در اوایل ۳۱۴ق به ری لشکر کشید و این شهر را باز پس گرفت، اما در ۳۱۶ق ری بهدست علویان افتاد. در ۳۱۵ق نیز اسفار بن شیرویه گرگان و طبرستان را برای نصر بن احمد گشود و در ۳۱۶ق داعی صغیر را از میان برداشت و ری را مسخر کرد. در ۳۱۷ یا ۳۱۸ق هنگامیکه امیرنصر در نیشابور بهسر میبرد، برادرانش یحیی و منصور و ابراهیم از زندان بخارا گریختند و بر پایتخت چیره گشتند. نصر بیدرنگ به بخارا بازگشت و بهیاری ابوالفضل بلعمی وزیر و ابوبکر چغانی سپهسالار سلطنت را دوباره بهدست آورد. در ۳۲۲ق، ماکان بن کاکی را که به اطاعت سامانیان درآمده بود، ولایت کرمان داد. وی کرمان را به نام نصر گشود و محمد بن الیاس سُغدی، سردار عاصی نصر، را که از ۳۲۰ق بر آنجا مسلط شده بود، شکست داد. محمد بن الیاس در ۳۲۳ق باز بر کرمان مستولی شد و فرمان سامانیان را پذیرفت. ماکان بار دیگر بر امیرنصر عصیان کرد که در ۳۲۹ق در جنگ با لشکر سامانیان نزدیک ری کشته شد. بخش پایانی حکومت نصر بن احمد بهلحاظ انتشار دعوت شیعۀ اسماعیلی در ماوراءالنهر که پیروانی در میان صاحبمنصبان دربار یافت، قابل توجه است. حتی گفته میشود امیرنصر نیز به مذهب اسماعیلي درآمد. این امر موجب ناخشنودی علمای اهل سنت و امرای ترک لشکر شد و آنان بر خلع امیرنصر و قتلعام اسماعیلیان مصمم شدند. نصر که در این هنگام بیمار و بستری بود، از اسماعیلیه تبری جست و از امارت کناره گرفت و پسر خود نوح را به جانشینی معرفی نمود. وی بهعلت بیماری سل درگذشت. امارت نصر بن احمد را باید اوج قدرت و شکوفایی سامانیان دانست. او به شعر و ادب و زبان فارسی علاقه بسیار داشت. رودکی از شاعران مقرب درگاه وی بود و بر رأی و دل او نفوذ بسیار داشت. قصیدۀ «بوی جوی مولیان« که رودکی سرود، چنان بر امیر تأثیر کرد که وی را از هرات به سوی بخارا کشاند.