اکسپرسیونیسم (ادبیات)
اِکْسْپِرسیونیسم (ادبیات)(expressionism)
سبکی ادبی، که همچون اکسپرسیونیسم[۱] در نقاشی، فعل و انفعالات درونی ذهن انسان را به نمایش میگذارد یا، به عبارتی، آنها را «پشتورو» میکند و نشان میدهد که افکار هر فرد چگونه در چهره و اندامش اثر میگذارد و حتی دنیای او را متحول میسازد. در تئاتر، اکسپرسیونیسم صحنۀ اعتراضی اجتماعی است که در آن با بهرهگیری از تکگوییهای طولانی که بیانگر وضع روحی شخصیتهاست نشان میدهد که آشوبهای ذهنی قهرمان از رخدادهای جهان خارج بهمراتب بااهمیتترند. اکسپرسیونیسم را میتوان واکنشی دربرابر جامعۀ راحتطلب، بیفکر و بیقیدی دانست که روزبهروز ماشینیتر میشود. شخصیتهای اصلی، خاصه در آثار فرانتس کافکا[۲]، در تصوری مخدوش از دنیا به دام افتادهاند که یا بازتاب کشمکشهای روانی خود آنهاست یا انعکاس جامعهای است که خوانندگان عصر او در آن میزیستند. رماننویسان آلمانی، ماکس برود (بروت)[۳] و کارل کراوس[۴]، نیز در این سبک کار کردهاند. ادبیات اکسپرسیونیستی آلمان را نازیها در دهۀ ۱۹۳۰ کاملاً نابود کردند. در ادبیات اکسپرسیونیستی، پیامدهای موقعیت غریب و نامتعارف بهگونهای رخ میدهند که گویی چنان موقعیتی حقیقتاً وجود داشته است. نویسندگان اکسپرسیونیست پایانبندیهای متفاوتی برای آثارشان برمیگزینند. تراژدیهای شخصی معمولاً به نابودی شخصیت داستان میانجامند. برعکس اگر وضع جامعه موردنظر باشد، ممکن است داستان پایان خوشبینانهای داشته باشد و به پیروزی ارزشهای سنتی بشر بر اختناق و تولید انبوه بینجامد. این ویژگی در تئاتر نمود بیشتری دارد. تئاتر اکسپرسیونیستی آلمان در آثار گئورگ کایزر[۵]، و ارنست تُلر[۶] شکوفا شد و برشت[۷] و پیسکاتور[۸] تئاتر معروف به تئاتر حماسی[۹] را پدید آوردند. در امریکا رگۀ اکسپرسیونیستی نیرومندی در نمایشنامههای یوجین اونیل[۱۰]، تنسی ویلیامز[۱۱]، و آرتور میلر[۱۲] بهچشم میخورد. در ادبیات ایرلند، برخی از آثار شون اوکِیسی[۱۳] و جیمز جویس[۱۴] را میتوان اکسپرسیونیستی شمرد. اشعار اکسپرسیونیستی برجستهای را میتوان در میان آثار گئورگ هایم، گُتفرید بِن[۱۵]، گئورگ تراکْل[۱۶] یافت. این نوع شعر از پرداختن به جزئیات توصیفی و روایی پرهیز میکرد و سعی در انتقال جوهرۀ تجربۀ درونی از طریق تغزل ناب داشت. همچون تئاتر و نقاشی، شعر اکسپرسیونیستی علیرغم بیزاری از جامعۀ مادی از سقوط زودهنگام آن نیز اظهار نگرانی میکند.