مکتب ملطی
مکتب ملطی[۱](ح ق.6-7 پ.م)
نام مکتبی فلسفی در ملطیه واقع در آسیای صغیر. فیلسوفان این مکتب از اهالی شهر ملط واقع در ایونیه در جنوب غربی آسیای صغیر [۲]بودند. نقطه محوری تلاش فلسفی آنها تعیین مادة المواد یا ماده اصلی جهان[۳] بود. این مکتب از سه عضو اصلی تشکیل شده بود. طالس[۴]، آناکسیمندروس[۵] و آناکسیمنس[۶]، آناکسیمندروس شاگرد طالس و آناکسیمنس نیز شاگرد آناکسیمندروس محسوب میگردید. طالس آب را مادة المواد می دانست و معتقد بود که همه چیزها از آن ساخته شدهاند.دلایل گوناگونی برای این اعتقاد طالس ذکر کرده اند از جمله: ارسطو حدس می زند که ممکن است مشاهده این امر که همه موجودات زنده و آنچه از آن تغذیه می کنند مرطوب هستند او را به این نتیجهگیری رهنمون ساخته باشد. علت محتمل دیگر این بود که آب به وضوح در برابر چشمان طالس به بخار و یخ تبدیل میگردید و همچنین زمانی که در مصر زندگی می کرده مشاهده می نموده که پس از پایان طغیان رود نیل، کرم هایی در ساحل بوجود می آیند. آناکسیماندروس بر خلاف طالس مادة المواد را خنثی دانسته و آن را بیکران و تعریف ناپذیر (به یونانی آپایرون[۷]) می نامیده است. این واژه یونانی که آناکسیمندروس به کار می برد، اغلب به معنای «نامتناهی» است اما این معنا برای آن زیاد است. او شاید فکر می کرد که ماده اساسی او برای همیشه در فضا گسترده شده است. آنچه ما میدانیم این است که او فکر می کرد که این ماده آغاز و پایان زمانی نداشته و به نوع یا دسته خاصی از اشیا نیز تعلق ندارد. احتمالاَ تعبیر «ماده فناناپذیر» به آنچه ما از آن میفهمیم نزدیکتر باشد. بعدها ارسطو این مفهوم را به ماده اولی خودش تغییر داد. استدلال او (آناکسیمندروس)این بود که اگر آب یا یکی از عناصر دیگر مانند، آتش، هوا، خاک عنصر اصلی باشد، آن عنصر اصلی عناصر دیگر را تسخیر میکند و آنچه در نهایت باقی میماند آن عنصر اصلی است، ولی چنانکه ملاحظه می کنیم چنین اتفاقی تاکنون نیآفتاده است.
آناکسیمنس، معتقد بود که مادة المواد هوا است، هوا وقتی ثابت است محسوس نیست. اما وقتی به جنبش در می آید و متراکم می شود، ابتدا به باد، بعد به ابر و بعد به آب و نهایتاَ به گل و سنگ مبدل میگردد. هوا وقتی هم که رقیق میشود به آتش تبدیل می شود و به این ترتیب اشکال مختلف عناصر کامل میشوند. بدین طریق، ترقیق و تراکم مثل شعبده بازان میتوانند همه چیز را از هوا بیرون بکشند .
در زمینه کیهانشناسی نیز تفاوتهایی بین دیدگاه ملطیان وجود دارد. از نظر طالس زمین بر روی آب قرار دارد، مثل تنه درختی که در یک رود شناور است. از نظر آناکسیمندروس زمین به شکل یک استوانه و در فضا شناور است و فاصله آن با همه چیز مساوی است. دیدگاه آناکسیمنس در زمینه کیهانشناسی[۸] به طالس نزدیکتر است او فکر میکرد زمین روی هوا قرار دارد و هوا تکیهگاه زمین میباشد. همچنین تالس و سایر فیلسوفان ملطی معتقد به زندهانگاری مواد بودند. آنها اعتقاد داشتند که ماده دارای حیات یا احساس است. این فلاسفه حیات یا جان را را به جوهر نسبت می دادند و بر همین اساس تالس بر این نظر بود که خدا در همه چیز یعنی در همه تعینات ماده حضور دارد .
دانشمندان ملطی هنوز طبیعیدان واقعی نشده بودند اما اسطوره نویس هم نبودند. آنان هنوز دوران اسطوره را پشت سر نگذاشته بودند ولی داشتند از آن دور می شدند . همچنین آنان فیلسوف حقیقی هم نبودند مگر اینکه «فلسفه» را علمی بدانیم که در آغاز راه بوده است . آنها از تحلیل مفهومی و برهانهای پیشینی[۹]، خیلی کم استفاده میکردند که سرمایهای برای فیلسوفان بعدی، از افلاطون تا روزگار حاضر شد. انان نظریهپردازنی بودند که نظریههایشان ترکیب قوی و غنی از عناصر فلسفی، علمی و دینی بود.
منابع:
1-راسل، برتراند، تاریخ فلسفهٔ غرب، 1373، ترجمهٔ نجف دریابندری، چاپ ششم، تهران، انتشارات کتاب پرواز
2-فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، 1383، چاپ اول، تهران: انتشارات هرمس.