غریزه خوشبختی (کتاب)

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
نسخهٔ تاریخ ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۸ توسط Reza rouzbahani (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
از چاپ‌های زبان اصلی رمان
از چاپ‌های زبان اصلی رمان
ترجمۀ فارسی رمان
ترجمۀ فارسی رمان

غریزۀ خوشبختی

(به فرانسوی: L'Instinct Du Bonheur) عنوان رمانی از آندره موروا[۱] (1885- 1967/ با نام اصلی امیل سالومون ویلهلم هرزوگ[۲]) نویسندۀ فرانسوی. رمان نخستین بار در سال 1934م انتشار یافته و ترجمۀ فارسی آن به قلم ابوذر صداقت، توسط کتابفروشی فروتن به سال 1333ش منتشر شده است. غریزۀ خوشبختی پس از رمان‌های برنار کنه[۳] (1922)، کلیما[۴] (1928) و کانون خانواده[۵] (1932) نوشته شده و برخی از شخصیت‌های آن آثار پیشین به شکل فرعی در رمان اخیر نیز حضور می‌یابند و این زنجیره گویی که ناظر بر مشاهدات و تجربیات شخصی نویسنده است. حوادث رمان در قصر ایالت پریگور[۶] رخ می‌دهد که موروا پس از ازدواج دومش اغلب در همان نواحی زندگی می‌کرده.


خلاصۀ داستان

گاستون رومیلی[۷]، قهرمان رمان، مانند برنار کنه، از خانواده‌اش و کارخانۀ پدری‌اش در شهر پون- دو- لور[۸] (واقع در نورماندی) بریده است. در 1909 در پاریس با دختری جوان به نام والانتین گونتران[۹] که در یکی از خیاط‌خانه‌ها طراح مد است آشنا شده و از او دختری پیدا کرده است. پس از وقوع جنگ جهانی اول، گاستون می‌تواند تعصبات قشری خانواده‌اش را به دور افکند و در 1915 با او ازدواج کند. آن‌گاه پاریس را ترک می‌کنند و به پریگور، زادگاه زنش، می‌رود و با موفقیت به ملک‌داری می‌پردازند. در آغاز داستان، دختر آن‌ها، کولت[۱۰]، 18 سال دارد و عاشق مردی جوان به نام آندره دو ساوینیاک[۱۱] است و آرزومند ازدواج با اوست. دلاله‌ای به نام مادام دو لاگیشاردی[۱۲]، که در آن ناحیه قدرتی دارد، مشوق این وصلت است. اما والانتین و گاستون دستخوش عذاب وجدان می‌شوند که اگر مردم منطقه بفهمند آن دو پس از 6 سال از تولد دخترشان با هم ازدواج کرده‌اند، چه خواهند گفت؟ در واقع خانوادۀ متعصب ساوینیاک ممکن است با فهمیدن راز نامشروع بودن دختر، به ازدواج رضایت ندهند. خوشبختانه به همت مادام دو لاگیشاردی سمج، این مشکل تدریجاً رفع می‌شود. اما در این اثنا والانتین خبردار می‌شود که مارتن- بوسیر[۱۳] متمول، پدر حقیقی کولت، مرده و کولت وارث کلان او شده است. والانتین حتی تا این زمان رازش را از گاستون هم مخفی کرده. او سرگذشت خود را به تمامی برای مادام دو لاگیشاردی نقل می‌کند و این بار نیز او به عهده می‌گیرد که کارها را سامان دهد. ابتدا به سراغ گاستون می‌رود و این ماجرای ناخوشایند را برایش شرح می‌دهد. ولی گاستون خود اعتراف می‌کند که از ماجرا خبر داشته و جالب‌تر این که دختر هم از ابتدای کودکی حقیقت را می‌دانسته و به نامزدش هم گفته و او اشکالی نگرفته است. نهایتا همه به این نتیجه می‌رسند که در میان این مردمان متعصب خطر فقط در فاش کردن حقیقت است و حال می‌توانند با حفظ رازشان با خوشبختی به زندگی ادامه دهند.




  1. André Maurois
  2. Émile Salomon Wilhelm Herzog
  3. Bernard Quesnay
  4. Climats
  5. Le Cercle de famille
  6. Périgord
  7. Guston Romilly
  8. Pont-de-l Eur
  9. Valentine Gontran
  10. Colette
  11. Andre de Saviniac
  12. Mme de La Guichardie
  13. Martin-Bussiere