استعاره مطلقه
استعارۀ مُطْلَقه
نوعی استعاره که بدان از لوازم و ملایمات مستعارٌله و مستعارٌمنه یادی نرود: آویختی آفتاب را دوش/از سلسلههای جعد پُر خَم (خاقانی). در این بیت، «آفتاب» استعاره از «روی یار» است، ولی از لوازم آن یادی نرفته است.
استعارۀ مُطْلَقه
نوعی استعاره که بدان از لوازم و ملایمات مستعارٌله و مستعارٌمنه یادی نرود: آویختی آفتاب را دوش/از سلسلههای جعد پُر خَم (خاقانی). در این بیت، «آفتاب» استعاره از «روی یار» است، ولی از لوازم آن یادی نرفته است.