افک
اِفْک
(در لغت بهمعنای دروغ و تهمت بسیار بزرگ) در قرآن و سیرۀ پیامبر (ص) و تاریخ اسلام، تهمت ناحق و ناروا به عایشه، همسر پیامبر (ص). ماجرای این بهتان از آنجا که ارتباط مستقیم با حیثیت پیامبر (ص) دارد، از اهمیت بسیاری برخوردار است. پیامبر (ص) عایشه را در غزوۀ بنی مصطلق در هودجی همراه خود میبرد و عایشه این واقعه را چنین حکایت میکند؛ هنگامیکه پیامبر (ص) از غزوه فارغ شد، به مدینه بازگشتیم. شب در حوالی مدینه، به منزلی فرود آمدیم و چون آهنگ رفتن کردیم، برای قضای حاجتی از لشکرگاه بیرون رفتم و گردنبندم پاره و گم شد، به جستوجوی آن رفتم. چون باز آمدم، کاروانیان رفته بودند. چند ساعت گذشت. سپس صفوان بن معطّل سلّمی را دیدم که او هم جامانده بود. او [باادب و احترام] از شتر خود پیاده شد و مرا بر آن سوار کرد و افسار آن را در دست گرفت و همۀ شب میراند. چون آفتاب برآمد، منافقان که این موقعیت را دیدند، هر یک به افک و دروغ سخنی ساختند و من از آن خبر نداشتم. پیامبر (ص) نیز با من سردمهر شده بود. از ایشان اجازه گرفتم به خانۀ پدرم رفتم و تا بیست روز مادرم مرا تسلّی میداد که این توطئۀ زنان پیامبر (ص) است. پیامبر با اسامة بن زید و علی مرتضی (ع) مشورت کرد. اسامه عایشه را ثنا گفت. علی گفت یا رسولالله! تو میتوانی از بریره کنیز عایشه حقیقت را جویا شوی. بریره حاضر شد و او نیز از عایشه به نیکی یاد کرد. پس از آن، پیامبر (ص) به خانۀ پدر عایشه آمد. عایشه میگوید پیامبر به من گفت، اگر گناه کردهای توبه کن. از این گفته بسیار دلشکسته شدم و خود را حقیرتر از آن میدانستم که خداوند آیهای در برائت من فرو فرستد؛ پدر و مادرم نیز خاموش و حیران بودند که آثار وحی بر چهرۀ محمد (ص) ظاهر و من فارغ دل شدم. پیامبر گفت ای عایشه تو را بشارت باد که «حق تعالی برائت تو فرستاد». سپس پیامبر (ص) بر منبر رفت و پس از حمد خدا، هفده آیۀ قرآن، که در سورۀ نور است، را برخواند و دستور داد مسطح بن اثاثه و حسّان بن ثابت و حمنه دختر جحش را هر یک هشتاد ضربه چوب، بهسبب قذف (تهمت زنا به انسانهای پاکدامن) زدند. بعضی از محققان شیعه افک را دربارۀ ماریۀ قبطیه میدانند.