امویان
اُمَویان
(یا: بنیامیه) سلسلهای مسلمان (حک: ۴۱ـ۱۳۲ق) که بعد از خلفای راشدین در سرزمینهای اسلامی بهحکومت رسیدند. نسب امویان، که خلافت را در شام از آنِ خود کردند، به امیة بن عبد شمس بن عبدِمناف میرسد و عبدِمناف جدّ سوم پیغمبر اکرم (ص) است. عبدِ شمس، نیای امویان، با هاشم، جدّ دوم پیغمبر (ص)، برادر توأمان و هنگام تولد بههم چسبیده بود. چون آن دو را از هم جدا کردند خون زیادی از آنان رفت و این امر به فال بد گرفته شد و گفتند تا ابد میان فرزندان این دو خونریزی خواهد شد. امیه با عموی خود، هاشم، سر ناسازگاری گذاشت و به رقابت با او برخاست و این امر به حرب، فرزند هاشم، و به صخر، فرزند حرب، که همان ابوسفیان است رسید و فرزندان امیه با فرزندان هاشم به رقابت و دشمنی برخاستند. با ظهور اسلام و مخالفت قریش با دعوت پیغمبر اکرم (ص) بنیامیه به دشمنی و جنگ با او برخاست، اما متحمل ضربات سختی از اسلام شد. پیغمبر (ص)، ابوسفیان و چند تن دیگر از سران بنیامیه را محکوم به مرگ کرده بود، اما به هنگام فتح مکه، آنان با پذیرش اسلام، خود را از مرگ نجات دادند و از آزادشدگان (طُلَقا) خوانده شدند. در دوران ابوبکر، خلیفۀ اول، برای جلب حمایت ابوسفیان فرزند بزرگش یزید به فرماندهی یکی از لشکرهای مسلمانان در شام رسید و خلیفۀ دوم پس از مرگ یزید بن ابوسفیان برادرش معاویه را جانشین وی و سپس او را فرمانروای شامات کرد. با خلافت عثمان، چون او خود اموی بود، بنیامیه را بر مقدّرات مسلمانان حاکم کرد. عثمان حکم بن ابیالعاص، عموی خود، و فرزند او، مروان بن حکم را، که پیغمبر (ص) پس از گذشت از اعدامشان تبعید کرده بود، به مدینه آورد و مروان را مصدر تمام امور مهم کرد و معاویه را در فرمانروایی کاملاً آزاد گذاشت. سوء عملکرد بنیامیه در زمان خلافت عثمان و چپاول بیتالمال بهدست آنان موجب قیام برضد خلیفه سوم و قتل او و بیعت با حضرت علی (ع) شد. حضرت علی (ع) پس از رسیدن به خلافت، همۀ حاکمان زمان عثمان را، که بیشتر اموی بودند، عزل کرد. معاویه که بهسبب سالهای طولانی حکومت در شام حاضر نبود از قدرت کناره گیرد، به بهانۀ خونخواهی خلیفۀ مقتول کناررفتن خود را از قدرت منوط به قصاص قاتلان عثمان کرد و مقصودش از این کار گروهی از اصحاب وفادار امیرالمومنین (ع) بود. حضرت علی (ع)، پس از آنکه مکاتباتش با معاویه نتیجه نداد و دید که وی با یاغیگری حاضر نیست با مسالمت از حکومت شام کنار رود، با قوای بزرگی به شام رفت و در جنگ مهیب صِفّین قوای معاویه را درهم شکست، اما حیلۀ عمروعاص در بهنیزهزدن قرآنها موجب شد که در سپاه حضرت علی (ع)، تفرقه افتاد و وی ناچار به توقف جنگ و تحمیل آتشبس و حکمیت تن داد. درپی خیانت حَکَمین، معاویه خود را خلیفه خواند و تلاش امیرالمومنین (ع) برای سرکوبی نهایی وی، با خیانت منافقان عراق، که بعدها در تاریخ اسلام به خوارج نامدار شدند، به سرکردگی اشعث بن قیس ناکام ماند. پس از شهادت حضرت علی (ع) در مسجد کوفه بهدست یکی از همین خوارج به نام ابن ملجم مرادی و با خلافت امام حسن مجتبی (ع)، معاویه که نیل به آرزوهای خود را با خطر جدیدی مواجه دید، به عراق لشکر کشید و امام به مقابلۀ با او شتافت. اما حیلههای معاویه و خیانت اشراف قبایل کوفه، ازهمپاشیدگی سپاه، ترور آن حضرت و نهایتاً پذیرش پیشنهاد صلح معاویه از سوی آن حضرت موجب شد (ربیعالاول یا جمادیالاولی سال ۴۱ق). از این تاریخ معاویه حاکم سراسر عالم اسلام بود و خود را خلیفۀ پیامبر خدا نامید. در دوران خلافت او، فتوحات در شرق و غرب عالم اسلام تداوم یافت و بارها با رومیان جنگ شد. معاویه برخلاف تعهد خود در پیمان صلح با امام حسن (ع) دستور داد تا در منابر حضرت علی (ع) را سبّ کنند. وی همچنین امام مجتبی (ع) را به شهادت رساند و برای فرزند و ولیعهد خویش یزید بیعت خلافت گرفت و بدین ترتیب خلافت اسلامی تبدیل به حکومتی موروثی شد. پس از معاویه (رجب ۶۰ق)، به دست یزید فجایع مصیبتبار و تکاندهندهای چون شهادت امام حسین (ع) و اسارت خاندان پیغمبر (ص) و واقعه حرّه مدینه و محاصرۀ مکه و تخریب و آتشزدن کعبه روی داد. با مرگ یزید در ۶۴ق، فرزند و جانشین او، معاویه دوم، از پدر و جد خود بیزاری جست و از خلافت کناره گرفت و با خلأ پیشآمده در حکومت مروان بن حکم توانست به جای او در شام بر مسند قدرت تکیه زند. از این زمان به بعد، حکومت از شاخۀ سفیانی بنیامیه به شاخۀ مروانی انتقال یافت و تا ۱۳۲ق، که بنیعباس توانستند امویان را براندازند و عباسیان را جانشین آنان کنند، یازده خلیفه از مروانیان خلافت کردند که آخرینِ آنها مروان بن محمد، معروف به «مروان حمار» بود. به دوران حاکمیت مروانیان هرچند فتوحات چشمگیری صورت گرفت و تمام شمال افریقا و اندلس (اسپانیا و پرتغال) و بخشی از فرانسه فتح گردید، عموم این خلفا، جز عمر بن عبدالعزیز، عموماً عیاش، فاسد، بیاعتقاد به دین و احکام خدا بودند و یک حکومت اشرافی عربی را به نام خلافت اسلامی همراه ظلم و تبعیض در حق غیر قریشیان و علویان و موالی در دست داشتند. بدین سبب قیامها و شورشهای بسیار علویان، بربرها و موالی، خوارج و... ضد آنان پدید آمد که تضعیف و انحطاط حکومت آنان را درپی داشت. سرانجام داعیان بنیعباس با استفاده از این موقعیت، مردم را برضد امویان تحریک کردند و ابتدا با تسلط بر خراسان و سپس عراق، مروان حمار، آخرین خلیفۀ بنیامیه، را فراری کردند و در مصر کشتند و به دوران حکومت ۹۱ساله آنان پایان دادند. با وجود این، اعقاب امویان پس از این وقایع در اسپانیا سلسلۀ امویان اسپانیا را بنیان نهادند (← امویان اندلس). خلفای اموی عموماً از علم و فرهنگ بیبهره بودند و بهرغم زمینههای مساعد، تلاشی برای گسترش دانش و فرهنگ نمیکردند و وجود عبدالحمید، کاتب توانا و ادیب مشهور در دربار آخرین خلیفۀ اموی یک استثنا بود.
ردیف | نام | مدت خلافت |
---|---|---|
1 | معاویه بن ابوسفیان | 41ـ60 |
2 | یزید بن معاویه (یزید اول) | 60ـ64 |
3 | معاویه بن یزید (معاویه دوم) | 64 (40 روز) |
4 | مروان بن حكم (مروان اول) | 64ـ65 |
5 | عبدالملك بن مروان | 65ـ86 |
6 | ولید بن عبدالملك (ولید اول) | 86ـ96 |
7 | سلیمان بن عبدالملك | 96ـ99 |
8 | عمر بن عبدالعزیز | 99ـ101 |
9 | یزید بن عبدالملك (یزید دوم) | 101ـ105 |
10 | هشام بن عبدالملك | 105ـ125 |
11 | ولید بن یزید (ولید دوم) | 125ـ126 |
12 | یزید بن ولید (یزید سوم) | 126 |
13 | ابراهیم بن ولید | 126ـ127 |
14 | مروان بن محمد (مروان حمار) | 127ـ132 |