امپراتوری انگلستان
امپراتوری انگلستان (British Empire)
قلمرو امپراتوری انگلستان در دهۀ ۱۹۲۰ در اوج گستردگی خود حدود یکششم از خاک کرۀ زمین را فرا میگرفت و همۀ مستعمرات، انگلستان را رهبر خود میدانستند. امپراتوری انگلستان سرزمینهایی چون امپراتوری هند[۱] و چهار کشورِ دارای حکومت خودمختار، که دومینیون[۲] نامیده میشدند، و دهها سرزمین و مستعمرات دیگر را دربر میگرفت. مردم و دولت انگلستان به امپراتوری خود مباهات میکردند، زیرا امپراتوری را نهادی برای متحدکردن جهان میدانستند و تا مدتها ۲۴ مه را بهمنزلۀ روز امپراتوری[۳] در سراسر انگلستان جشن میگرفتند. پس از جنگ جهانی دوم، فروپاشی امپراتوری انگلستان آغاز شد و مستعمرات یکی پس از دیگری استقلال یافتند و امروزه پادشاهی انگلستان فقط سیزده سرزمین کوچکِ وابسته را در اختیار دارد. انگلستان و ۵۲ کشور مستقل دیگر، جامعۀ کشورهای مشترکالمنافع[۴] را تشکیل میدهند. اگرچه کشورهای عضو این جامعه پادشاه انگلستان را رئیس کشور میدانند، بیشتر آنها حکومت جمهوری دارند. جامعۀ کشورهای مشترکالمنافع امروزه اتحادیهای داوطلبانه از کشورهای مستقل است. فقط یکی از اعضای این جامعه، موزامبیک، که در ۱۹۹۵ به این اتحادیه پیوست، هرگز مستعمرۀ انگلستان نبوده است (این کشور مستعمرۀ پرتغال بود). پیوندهای بین کشورهای عضو این جامعه، فرهنگی و اقتصادی و عامل اصلی این گونه پیوندها زبان انگلیسی است، که زبان مشترک همۀ افراد تحصیلکرده در سرزمینهایی است که زمانی مستعمرۀ انگلستان بودند. در راستای همین ارتباط است که کشورهای توسعهیافته با ادامۀ پیوندهای اقتصادی، کمکهای مالی و فنی خود را در اختیار دیگر اعضا قرار میدهند. اگرچه امپراتوری در سالهای نخستین شکلگیریِ آن برای کشور ثروت بهارمغان آورد، در سالهای پایانی تعهداتی را برای انگلستان ایجاد کرد که قادر به برآوردن آنها نبود و همین عامل به یکی از مهمترین عوامل فروپاشی امپراتوری تبدیل شد. افزون براین، دیدگاه مردم در قبال مستعمرات نیز دگرگون شد. در قرن ۱۹ بسیاری از مردم انگلستان بر این باور بودند که مأموریت دارند تا زندگی ملل دیگر را بهبود بخشند. رادیارد کیپلینگ[۵]، شاعر انگلیسی، این فلسفه را در عبارت «مسئولیت انسان سفیدپوست[۶]» خلاصه کرده است؛ اندیشهای که امروزه به مذاق بسیاری از مردم خوش نمیآید.