انا الحق

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

انَا‌الحَق

(در لغت به معنی «من حقّم») در اصطلاح عرفان، فناشدن وجود مجازی بنده و تجلّی حضرت حق در وی. از آن‌جا که حسین بن منصور حلاج مکرر و به صراحت اناالحق می‌گفت، نوعی پیوستگی میان او و این اصطلاح به‌وجود آمد. چون کیفیت این تجلی برای همگان ناشناخته است، هریک از عرفا و متصوفه از دیدگاه خود به این واژه نگریسته‌اند. مولوی در فیه‌مافیه آورده است: «اناالحق، یعنی من فنا گشتم، حق ماند و بس و این غایت تواضع است و نهایت بندگی است». منصور حلاج جان خود را بر سر گفتن این سخن و واژه‌هایی مشابه آن نهاد. بسیاری از عرفا شادی و شعف منصور حلاج را هنگام بردارشدن، و آنچه را که بعد از او بر عین‌القضاة همدانی، عارف پرآوازۀ قرن ۶ق، رفته است، این گونه توجیه می‌کنند که اینان چون خود آیینۀ تمام‌نمای خداوند می‌شوند، رنجی را که دیگر آدمیان هنگام مرگ می‌برند، حس نمی‌کنند. در استدلال مفهوم اناالحق، محمد لاهیجی در شرح گلشن راز توحید را به دو دسته تقسیم می‌کند: توحید علمی و توحید عیانی شهودی. توحید علمی آن است که بدانند غیر حق هیچ موجودی نیست و اشیا مظاهر حق‌اند و پدیده‌های هستی همگی به زبان حال، واژۀ اناالحق را تکرار می‌کنند. اما توحید عیانی شهودی، که بر منصور حلاج ظاهر شده است، از آن رو است که او به دلیل پاک‌کردن نفس از پلیدی‌ها، به مقامی رسیده است که توانسته هستی مجازی خود را، که در حقیقت پرده‌ای بوده میان او و خداوند، از میان بردارد. او از خود بی‌خود شد و جمال‌ الهی را دید و به زبان حق اناالحق گفت. همان مؤلف، واقعه‌ای را که در ابتدای سلوک و ریاضت برای او رخ داده بود شرح می‌دهد و می‌گوید دیده است که همۀ پدیده‌های جهان اناالحق می‌گویند. این گونه واژه‌ها را که به‌سبب غلبۀ وجد و جذبه از زبان عارف بیرون می‌آید، در اصطلاح صوفیه، شَطح گویند. بسیاری از عرفا صدور شطح را ناشی از نقصان سلوک می‌دانند.