انسان گرایی

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

انسان‌گرایی (humanism)
(یا: اومانیسم) رویکرد غیر دینی به زندگی، با تأکید بر مسئولیت و مجاهدت آدمی در شکل‌دادن به هستی فردی، اجتماعی و جهانی. مکتب انسان‌گرایی می‌پذیرد که آدمیان، همانند همۀ موجودات جاندار، در جهانی صرفاً طبیعی وجود دارند و عمل می‌کنند و هستی نیروهای فوق طبیعی از قبیل خدایان را انکار می‌کند. این مکتب عمداً هیچ‌گونه نظام عقیدتی ممتاز و مشخصی ندارد؛ هیچ آموزۀ ثابت و طرح‌ریزی‌شده، هیچ آیین وحدت‌بخش یا حتی هیچ اصل مورد توافقی در این مکتب مشاهده نمی‌شود. به همین دلیل، نه یک جنبش انسان‌گرایانه[۱] بلکه تعداد زیادی جنبش انسان‌گرایانه، با نام‌های متعدد، در سطح جهان وجود دارند. این نهضت‌ها ممکن است عقاید و اصول مشابهی داشته باشند، اما هیچ تعریف مشترک و پذیرفته‌شده‌ای در مورد انسان‌گرایی ندارند. پس، «انسان‌گرایی» اصطلاحی است عام، شامل طیف وسیعی از معتقداتی که گروه‌های متعددی به آن‌ها پای‌بندند. برخی از این گروه‌ها ترجیح می‌دهند که از واژه‌های دیگری غیر از انسان‌گرایی، از قبیل خردگرایی[۲]، خداناگرایی (الحاد)[۳]، و سکولاریسم یا دنیوی‌گری[۴]، استفاده کنند.

تاریخچه. واژۀ انسان‌گرایی در اوایل قرن ۱۹ وضع شد و تا قرن ۲۰ هیچ جنبش انسان‌گرایانه‌ای شکل نگرفت. اما سرچشمۀ سنّت انسان‌گرایانه را می‌توان از یونان باستان، در زمان فیلسوفان یونانی بزرگی چون افلاطون و سقراط[۵]، دانست. یونان قدیم شاهد شروع آموزش و پرورش به‌معنایی که ما استنباط می‌کنیم، یعنی شروع مطالعۀ تاریخ، فلسفه، هنر نمایش، دستور زبان، منطق، ریاضیات، و اختر‌شناسی، بود. در این دوره تلاش بر آن بود که تعالی و کمال از راه تعلیم و تربیت کسب شود، اصول مسلّم دانش به‌دست آیند و استعدادهای بالقوّۀ آدمی به‌ظهور رسند. همین تأکید بر پرورش و شکوفایی انسان است که با انسان‌گرایی عصر حاضر ارتباط دارد. روم باستان تأکید یونان بر هنرهای آزادگان[۶]، را پی‌گرفت و اصطلاح یونانی «انکوکلیا پایدیا[۷]» هنگامی که به لاتینی ترجمه شد به‌صورت «هومانیتاس[۸]» درآمد. این واژه، که به‌منزلۀ میراثی از دنیای باستان باقی مانده است، اشاره داشت به شناخت هنرها در ارتباط با دنیای آدمی، برخلاف واژۀ «دیوینیتاس[۹]»، که به مطالعۀ الهیات[۱۰] مربوط می‌شد. همین نوع تأکید بر انسان، به‌جای تأکید بر خدا، از مشخصه‌های دو دورۀ دیگر تاریخ است: عهد رنسانس[۱۱]، و عصر «روشنگری[۱۲]». رنسانسی که در قرن ۱۴ و ۱۵ ایتالیا آغاز شد به آرمان‌های دنیای باستانی یونان و روم کلاسیک و به عظمتی که انسان می‌توانست خواستارش باشد، با دیدۀ تحسین می‌نگریست. اما کسانی که می‌خواستند منعکس‌کنندۀ عمق پژوهش باشند و در تعقیب دانشی بودند که دنیای باستان نمونۀ آن را نشان می‌داد و کسانی که درصدد بودند ویژگی‌های آن را از نو بیافرینند و به تجدید حیاتش همّت گمارند، در ایتالیای عهد رنسانس، به محافل روشنفکرانه محدود بودند. با متمرکزکردن ذهن بر دنیای کلاسیک، گرایشی پدید آمد مبنی بر این که فکر بیشتر بر امور دنیوی معطوف شود تا بر امور دینی و انسان مرکز توجه باشد نه خدا. در همین جنبه‌هاست که مشابهت‌هایی میان نهضت‌های انسان‌گرایانۀ امروزی به چشم می‌خورد، اما در ایتالیای عهد رنسانس هیچ‌گونه نهضت انسان‌گرایانه‌ای در کار نبود جز روحیه‌ای عمومی برای تحقیق در نوع آموزش و عقاید عهد باستان و فراهم آوردن امکانی برای تأکید بر قابلیت‌های انسانی. در حقیقت، تأکید بسیار زیادی بر گذشته، زبان یونانی و لاتینی، نهاده می‌شد و حتی مخالفتی هم با ابداع دستگاه چاپ و استفاده از زبان‌های محلی صورت گرفت. نهضت انسان‌گرایانه در سطح عمومی نیز وجود نداشت، زیرا سخنی از انسان‌گرایی به گوش اشخاص عادی نمی‌رسید. با این همه عقاید متنوّع دورۀ رنسانس از ایتالیا به محافل روشنفکری اروپا گسترش یافت؛ در اروپا، اگرچه دین کنار نهاده نشده بود، اما سکولاریسم تا حد زیادی همه‌جا را فرا گرفته بود و مقدّر چنین بود که همراه با ظهور جنبش اصلاح دین[۱۳] اروپا دورۀ رنسانس پایان یابد. رنسانس، از آن‌جا که هرگز پدیده‌ای سازمان‌یافته نبود، نتوانست دربرابر جنبش‌های نظام‌یافته‌ترِ «اصلاح دین» و «ضد اصلاح دین[۱۴]» دوام آورد.

انسان‌گرایی امروزین. با نگاهی به گذشته، درمی‌یابیم که دوره‌های کلاسیک باستان، عهد رنسانس و عصر روشنگری برخی از ویژگی‌های عقاید انسان‌گرایانۀ روزگار جدید را منعکس می‌کنند. با این حال، انسان‌گراییِ امروز، مانند دوره‌های پیش‌تر، همان نقص هویّت و ضعف بیان و همان عدم انسجام را دارد؛ اگرچه، از بسیاری لحاظ، مسیر دیدگاه زندگی را به همان نحو طوری تغییر داده است که آدمی را در چشم‌اندازی والامقام‌تر جای دهد. هرچند همانندی‌های مکملّی در عقایدِ مربوط به انسان‌گرایی گذشته و امروزین وجود دارد، سیر تحول دقیق عقاید برحسب زمان تقویمی چندان روشن نیست. خود این واقعیت که واژۀ «انسان‌گرایی» تا پیش از قرن ۱۹ وجود نداشته است باید هشداری باشد به این که همانندی دقیق میان اکنون و گذشته در کار نیست. جنبش‌های انسان‌گرایانۀ عصر جدید از بین گروه‌های گوناگون مردم در اواخر قرن ۱۹ و در قرن ۲۰ (نهضت‌های آزاداندیشی، انجمن‌های اخلاقی، نهضت‌های خردگرا، و گروه‌های سکولار) سر برآورده‌اند. حرکت به‌سوی موضعی غیردینی و خداناشناسانه (الحادی)[۱۵] وجه مشترک اکثر این گروه‌ها بود، اما واژۀ «انسان‌گرایی» به‌نحوی وسیع در مفهومی خاص به‌کار برده نمی‌شد. حتی امروز، هستند کسانی که علاقه‌ای به این واژه ندارند. بنابراین، اگرچه انسان‌گرایی به جنبش‌های خاصی مربوط شده است که پاسخی غیردینی و خداناشناسانه برای زندگی داشته‌اند، اما ریشه‌های گوناگونی که انسان‌گرایی از آن‌ها سر برآورده است به آرا و عقاید متنوّع میدان می‌دهد که در ذیل واژۀ جامع «انسان‌گرایی» جای گیرند. باری، اگرچه برچسب «انسان‌گرا» جنبۀ صریحاً اختصاصی ندارد، اما نام‌های مشهوری از قبیل پیِر کوری[۱۶]، ماری کوری[۱۷]، زیگموند فروید[۱۸]، سِر جولیان هاکسلی[۱۹]، ژان پل سارتر[۲۰]، اِی جِی اِیر[۲۱]، جان استوارت میل[۲۲]، و برتراند راسل[۲۳] و برخی از دانشمندان و نویسندگان و فیلسوفان پیش‌گام امروزی، در این طیف می‌گنجند. جنبش‌های انسان‌گرایانه در سرتاسر جهان با نام‌های گوناگون وجود دارند؛ مثلاً هند دارای یکی از بزرگ‌ترین و فعال‌ترین جنبش‌های انسان‌گرایانه است. چندگانگی گروه‌ها مانع از آن می‌شود که از همگی انسان‌گرایان سرتاسر جهان ارزیابی صورت پذیرد. 

 


  1. humanist movement
  2. rationalism
  3. atheism
  4. secularism
  5. Socrates
  6. liberal arts
  7. enkyklia paedia
  8. humanitas
  9. divinitas
  10. theology
  11. Renaissance
  12. Enlightenment
  13. Reformation movement
  14. Counter-Reformation
  15. atheistic
  16. Pierre Curie
  17. Marie Curie
  18. Sigmund Freud
  19. Sir Julian Huxley
  20. Jean Paul Sartre
  21. A.J.Ayer
  22. John Stuart Mill
  23. Bertrand Russell