ریمدرنیسم
(بازنوگرایی؛ به انگلیسی: Remodernism) جنبشی هنری در قرن اخیر میلادی (قرن 21) برای تقابل با پستمدرنیسم[۱] و بازگشت به مدرنیسم[۲]. به عبارتی دیگر بازنوگرایی یا ریمدرنیسم بازگشت به مدرنیسم است در هنر؛ بازگشت به مدرنیسم اولیه بهرغم پستمدرنیسم و هدفش بازگرداندن معنا و معنویت به هنر است. احتمالا نخستینبار در سال ۲۰۰۰م که چارلز تامسون[۳] و بیلی چایلدیش[۴] در لندن بیانیهای را به همین نام منتشر کردند، بهکار رفته است. آنها یکسال قبل هم بیانیهی استاکیسم[۵] را منتشر کرده بودند که آن هم آشکارا بیانیهی جنبشی ضد پستمدرن است در هنر، و به طور خاص در نقاشی که به اصالت و ذات هنر، زیبایی و معنا اهمیت میدهد. آنها همچنین نقاشی را وسیلهای برای خودشناسی، شناختن و نقش کردن مسائل درونی، شنیدن زمزمهی روان آدمی و ایجاد ارتباط و بیان اندیشهها، احساسات و تجربیات میدانند و نقاشی فیگوراتیو[۶] را در برابر هنر مفهومی[۷] قرار داده و دارای ارزش هنری واقعی و والا میدانند. همچنین مانند مدرنیستهای اولیه چون مونه[۸] و ماتیس[۹] که روستاها، اطراف شهرها و مکانهای تفریحیِ نزدیک ایستگاههای راهآهن را برای نقاشی اننتخاب میکردند، نوعی گرایش به تصویر کردن چشمانداز (بهویژه چشماندازهای صنعتی) در میان استاکیستها دیده میشود. با اینهمه به غیر از نقاشی که زمینهی اصلی فعالیت استاکیستهاست، بعضی از آنها در زمینهی دیگررشتههای هنری، از جمله عکاسی، شعر، موسیقی، مجسمهسازی، فیلم و کلاژ[۱۰] نیز فعالیت میکنند.
بازنوگرایی جنبشی خردگرا، غایتگرا، کمالگرا و اخلاقی و در پی فهم و شناخت است. فهم و شناخت انسان و جهان و نمادشناسی آنها؛ شناخت از راه ارتباط، و مفاهمه از راه شفافسازی که از خواستهای مدرنیته است و در سایهی راستین بودن فرد و هنرمند. در جستوجوی حقیقت است و به دنبال اصالت ازدسترفته. محتواگرا و به دنبال معنویت و معناست؛ بهرغم معناگریزی و معنازدایی از هنر یا هنری تهی شده از معنا و معنویت که هدف هنر پستمدرن بوده. تاریخگراست؛ بر ضد پایان تاریخ و بیهدف انگاشتن تاریخ که پستمدرنیستها مرتبا تکرارش میکنند. ضد نوآوری است و ساختن بیرویهی مکتبها و سبکهای بیارزش و پوشالی. ضد نوآوریهای بیمزه و تکراری است، با هدف نوآوری. همچنین ضد هنر مفهومی، هنر دیجیتال[۱۱] و... در یک کلام ضد ضدهنر[۱۲] است.
ریمدرنیسم از منظر نقد پستمدرنیسم ریشه در مدرنیسم اولیه دارد. و رد پای اندیشمندان منتقد و نفیکنندگان پستمدرنیسم را در جایجای بیانیهی ریمدرنیستها میتوان دید. درواقع استاکیسم نقد فنی هنر پستمدرن است و ریمدرنیسم نقد نظری و محتوایی آن.
به نظر میرسد هنر معنوی ریمدرنیستها و پیوندش با روان آدمیان، بیشتر تحت تاثیر کتاب «معنویت در هنر» (اثر واسیلی کاندینسکی[۱۳]) باشد که تأکیدش بر هنر بهعنوان آشکارکنندهی حیات درونی انسان است. هرچند او از معنویت در هنر، به نقاشی انتزاعی[۱۴] رسید. نظر کاندینسکی این بود که هنر بیشتر از رهگذر کمپوزسیونهای انتزاعی و فرانمودهای شاعرانه میتواند به معنویت دست یابد، تا از طریق رویکرد کاملاً بازنمودی به جهان قابل رؤیت. همچنین او به شجاعت در کار هنری معتقد بود. اما استاکیستها هرچند به پرداختن به حیات درونی انسان و شجاعت هنری معتقد هستند، برخلاف او، در عمل بیشتر بر نقاشی فیگوراتیو تاکید دارند.
از جمله مواردی که در بیانیهی استاکیسم و ریمدرنیسم بدانها اشاره شده به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
- به دنبال اصالت بودن در هنر و ارائهی هنر اصیل.
- هنر باید وابسته به احساس و عواطف بشری باشد و برخورد خودآگاه و ناخودآگاه، فکر و بینش.
- کلینگری و پرداختن به مسائل عمدهی بشری مثل تولد، مرگ، عشق، عدالت، آزادی، حسادت، شرافت و...
- هنرمند کسی است که عمدتا به هنرش به شیوهی متعارف آنهنر میپردازد. کسی که چنین نمیکند هنرمند نیست.
- هنرمند باید با کندوکاو در خود و فضای اطرافش به فهم شناخت از درون خود و شناخت بیرونی برسد، و باید بینش داشته باشد تا انسان و جامعه را در راه توسعه یافتن و در راه رسیدن به کمال غایی کمک کند.
- هنرمند صنعتکار حرفهای نیست که تصنعی و از پیشاندیشیده، طبق فرمول کار کند. او شجاعانه خطر میکند تا به کشف برسد.
- توجه به نقش ناخودآگاه و روان آدمی، و رمز و راز در هنر و دوری از عینیگرایی محض.
- نقد پستمدرنیسم که جنبشهای مدرن مثل داداییسم و سوررئالیسم را به ابتذال کشاند.
- اهمیت قایل شدن برای کار کردن به جای زرنگبازی، واقعیت به جای انتزاع، محتوا به جای پوچی، طنز به جای لودگی و هنر به جای خودستایی.
- سنتی اگر هست که باید بدان رجوع کرد، سنت هنر مدرنیستی است که از طرفی خود پدیدهای در ضدیت با سنت است. سمبولیسم و سوررئالیسم در شعر، از مکتبهای مدرن قابل قبول از منظر استاکیسم و ریمدرنیسم هستند.
این مقاله چکیدهی جستار مفصلی است که سعید اسکندری تحت عنوان «ریمدرنیسم» نوشته است.