باطل
باطِل
(در لغت بهمعنای ناچیز، بیهوده و نقیضِ حق) در کلام، فلسفه و عرفان، حق و باطل دارای تفاسیر نظری و عملی مختلفی است: ۱. تفسیرهای نظری: الف. از منظر وجودشناسی فلسفی، حق، امری وجودی و باطل، امری عدمی محسوب میشود. براین اساس، وجودِ عینی ثابتِ واجب، «حق» و وجودِ ذهنیِ متغیّرِ ممکن، «باطل» بهشمار میآید؛ ب. از منظر وجودشناسی عرفانی، وجود مطلق (الله) حق است و ماسِوَی الله، باطل. ج. از منظر شناختشناسی. حق و باطل، صفت فکر و اعتقاد است. بدینمعنا که براساس یک نظریه در شناختشناسی اوّلاً، فکر مطابق با واقع، حق و فکر غیرمطابق با واقع، باطل یا به تعبیر دقیقتر خطاست؛ ثانیاً، بدان سبب که اعتقاد، اخص از علم و خود، گونهای علم است، اعتقاد مطابق با واقع نیز حق بهشمار میآید و اعتقاد غیرمطابق با واقع، باطل محسوب میشود. اما تشخیص مطابقت یا عدم مطابقت فکر و اعتقاد با واقع، خود از معضلات بزرگ شناختشناسی است. ۲. تفسیرهای عملی: حق و باطل از منظر عمل، صفت گفتار و کردار است. بدینمعنا که: الف. از دیدگاه شرعی، باطل، گفتار و کرداری است که شرع آن را ناروا شمارد؛ و حق، به خلاف آن است؛ اما دربارۀ ملاکهای شرع در تعیین «روا» و «ناروا» بحثهای فراوانی میان متکلمان و فقیهان وجود دارد ب. از دیدگاه کلامی ـ فلسفی، فعلی که به غایت خود نرسد و سودی به بار نیاورد، لغو و عبث و باطل است و فعلی که به غایت خود برسد و سودمند افتد حق است. تعریفهای مختلف از «غایت» و «سودمندی» نیز موجب بروز نظریههای مختلف فلسفی ـ کلامی در باب حق و باطل شده است.