با شبیرو

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
روی جلد کتاب
روی جلد کتاب

عنوان کتابی از محمود دولت‌آبادی. دولت‌آبادی این رمان سیاسی را در سال 1351 توسط انتشارات صدای معاصر در 80 صفحه منتشر کرده است. رمان در سال‌های بعدتر توسط انتشارات گلشایی و در دهه‌های اخیر در دو نوبت به وسیله‌ی انتشارات نگاه تجدید چاپ شده است. ماجرای این رمان کوتاه از حیث زمانی و مکانی در سال‌های آخر دهه‌ی 1320 و اوایل دهه‌ی 1330ش در یکی از بندرهای جنوب ایران می‌گذرد. شخصیت‌های اصلی و مهم داستان: خدو (معلم مبارز)؛ حله (همسر خدو)؛ جاسم (برادر حله).

رمان به شیوه‌ی دانای کل روایت می‌شود.


پی‌رنگ

ماجرای کتاب با بازگشت حله به خانه‌ی پدری آغاز می‌شود. او که به اجبار و خواست برادر بزرگش، عبید، به عقد حبیب (مردی عیاش و قاچاقچی) درآمده و شهر و دیارش را ترک گفته، پس از یک زندگی زناشویی ناموفق طلاق می‌گیرد و به زادگاهش بازمی‌گردد. عبید که خود زمانی قاچاقچی و خلافکار بوده ولی تازگی مأمور دولت شده به شهری منتقل می‌شود و از بار مسئولیت سرپرستی خواهرش شانه خالی می‌کند. شُبیرو، عموی مادر حله، بازمانده‌ای از برده‌های زنگبار است که زمانی به بندر آورده شده‌اند. او پس از یک بیماری طولانی دچار مالیخولیا می‌شود و می‌پندارد که دخترعمویش فزّه در دریا غرق شده است. از آن به بعد همه روزها خاموش و بی‌حرف به امید بازگشت محبوبش چشم به دریا می‌دوزد و شب‌ها را به کپرش در کنار ساحل پناه می‌برد. حله دلش می‌خواهد با شبیرو حرف بزند اما شبیرو چنان با جریان‌های بیرون از خود و آدم‌هایش بیگانه شده که هیچ چیز را حس نمی‌کند. حله غم تنهایی و شکست را در پرتو ازدواج با خدو که دوست و آموزگار برادر کوچکش جاسم است از یاد می‌برد، اما موج بحران بزرگ‌تری آرامش او را برهم می‌زند. خدو یک سابقه‌دار سیاسی فعال است و دیری نمی‌گذرد که همراه با رفقایش قریش و دادیار بازداشت می‌شود. از طرف دیگر جاسم و رفیقش (خلیل) که مشغول تحصیل و کار در تهران هستند تحت تعقیب قرار می‌گیرند. خلیل دستگیر می‌شود و جاسم به دوبی فرار می‌کند.


شرح

شبیرو، شخصیتی که نام رمان از او گرفته شده، ظاهرا در پیش‌برد حوادث داستان هیچ نقشی ندارد. او سال‌هاست که غرق در عوالم خاص خود، با دیگران حتی گفت‌وگو هم نمی‌کند؛ اما نویسنده با تکرار حضور او در آغاز و پایان رمان، از او همچون بن‌مایه‌ی تکرارشونده استفاده می‌کند تا یادآور اسارت و رنج طبقه‌ی تهی‌دست باشد. طبقه‌ای که جاسم و یارانش به خاطر آنها مبارزه می‌کنند. در صحنه‌ی آخر کتاب، جاسمِ جوان که از تبار شبیرو و به عبارت دیگر میراث‌دار همه‌ی ستم‌هایی است که طبقه‌ی فرادست به طبقه‌ی فرودست روا داشته‌اند، در جلوی کپری که شبیرو روز پیش در آن مرده است، در آب غوطه می‌زند. نویسنده با این تطهیر، تجدید میثاق جاسم (نسل جوان) را با یاران از دست رفته و با آرمان‌های او القا می‌کند.