برنس

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

بُرْنُس

کلاهی بلند، مثلثی یا مخروطی‌شکل، با نوکی خمیده و منگوله‌ای آویزان بر نوک آن. در ابتدا همچون شب‌کلاهی کوچک بود؛ رفته‌رفته بلندتر شد و ادامۀ آن از پشت گردن تا روی شانه‌ها را می‌پوشاند. نوع دیگر تا روی کمر یا تا پایین پا به‌صورت شنلی ادامه داشت که به آن بارانی نیز می‌گفتند. این لباس آستین نداشت و به دوش انداخته می‌شد. پیش از اسلام کشیشان مسیحی برنس قهوه‌ای و سیاه می‌پوشیدند. بعد از اسلام گویا اول‌بار عُلَیّه (عباسه) دخترِ مهدی عباسی و خواهر ناتنی هارون‌الرشید آن را معمول ساخت. در دورۀ علویان طبرستان، سپاهیان و نیز شالیکاران گرگان نوع بارانی و بلند آن را، که سراسر بدن را فرامی‌گرفت، می‌پوشیدند. بزرگان خوارج نیز برنس‌های بلند و سرپوش‌دار به تن می‌کردند. پوشیدن برنس تا دورۀ آل بویه رواج داشت. برای تنبیه و مجازات اُسرا و مجریان، بر سر آنان کلاه بوقی (برنس) می‌گذاشتند و در شهر می‌گرداندند. برنس در شهر روذان با پارچه‌های سرخ پشمین تهیه می‌شد. قشر متوسط و پایین عرب‌های الجزایر برنس سفید و مردم طبقۀ بالاتر آن‌ها برنس سیاه یا آبی، که به جای ردا بود، بر شانه‌های خود می‌انداختند. در زمستان برنس را از پارچۀ پشمی یا ماهوتی، و در تابستان از پارچه‌های ابریشمی می‌پوشیدند. اهالی مراکش و فاس به این لباس زُلْحَمْ می‌گویند و معمولاً آن را به رنگ سفید یا قرمز به تن می‌کردند، اما یهودیانِ آن‌ها، بُرنسِ سیاه می‌پوشیدند. مردم طرابلس افریقا نیز برنس‌های نازکی از پشم سفید و به هنگام تشریفات رسمی از ماهوت و مزیّن به یراق طلا به دوش می‌انداختند. در اسپانیا نیز معمول بوده است، چنانکه در میان خلعتی که از جانب الحاکم دوم به اردونیوی چهارم داده شد، برنس زرکشی بود که روی نوک کلاه آن منگولۀ قطوری از طلا و جواهر و یاقوت بود. آن را در سفر نیز می‌پوشیدند و چون یک روی آن از پشم شتر یا موی بز، و روی دیگر آن از پوست حیوانات ساخته می‌شد، برای حفاظت از باران نیز به‌کار می‌رفت. در مصر، مملوکان آن را می‌پوشیدند، اما اکنون قرن‌هاست که پوشیدن برنس معمول نیست.