بی خودی
بی خودی
(یا: سُکر) در عرفان مرحلهای که سالک به دلیل پنهانشدن نورِ عقلش در اشعۀ نورِ خداوند، نتواند میان احکام ظاهر و باطن تمییز قائل شود. هنگامی که عشق و محبت در سالکی به منتها درجه برسد و به قوای حیوانی و انسانی چیره گردد و بر عقل او غالب آید، حالت بُهت و سکر و حیرت پدید میآید و سالک را مبهوت و سرگردان به اینسو و آنسو میدواند. در چنین حالتی است که عارف کلماتی بهزبان میآورد که درک آن برای عوام دشوار است. جملۀ «اناالحق» معروف منصور حلاج و «سبحانی ما اعظم شأنی» (من مقدس و پاکم و عظمت من درک نمیشود) که از بایزید بسطامی شنیده شد، دلالت بر حالت بیخودی و سکر آنان دارد. برخی از عرفا مرحلۀ فنا را نیز همان بیخودی گفتهاند.