تبیین
تَبْیین (explanation)
در علم، کوشش برای روشنساختن علت رویدادی طبیعی، با ارجاع به قوانین طبیعی و مشاهدات. از آنجا که ما اغلب چه در هنگام بررسی و مطالعه و چه در مواقعی دیگر درصدد یافتن توضیح و تبیینی برای چیزها برمیآییم، داشتن درکی از تبیین صحیح و یافتن معیاری برای تمیز تبیین درست از نادرست امری مطلوب مینماید. تحت تأثیر رویکردهای اثباتگرایانۀ منطقی[۱] به ساختار علم، این احساس ایجاد شد که معیار مذکور باید در نسبت منطقی معیّنی میان تبیینگر[۲] و تبیینشونده[۳] یافت شود. نقطۀ اوج این دیدگاه مدل تبیینی قانون جامع یا پوشاننده بود. طبق این دیدگاه یک رویداد وقتی تبیین میشود که تحت یک قانون طبیعی[۴] قرار گیرد، یعنی حدوث آن با نظمی عالیتر یا قانونی جامعتر و فراگیرتر استنتاجپذیر باشد؛ چنانکه قوانین کپلر[۵] دربارۀ حرکت کرات آسمانی از قوانین حرکت نیوتونی[۶] استنتاجپذیرند. مدل قانون فراگیر را میتوان به تبیینهای احتمالی با قوانین آماری نیز تسری داد. پرسشهایی که در این مدل مطرح میشود از این گونهاند: آیا برای تبیین، قانون لازم است؟ (ما وقایع روزمره را بیتوسل آشکار به ذکر قوانین تبیین میکنیم)؛ آیا این قوانین کافیاند؟ (نمیتوان رویدادی را فقط با گفتن این مطلب تبیین کرد که مصداقی است از گونهای از چیزها که همیشه اتفاق میافتند)؛ آیا رابطهای صرفاً منطقی برای برآوردن انتظاراتمان از تبیین در نظر گرفتهایم؟ مثلاً ممکن است ما احساسی دربارۀ آن چه روی میدهد داشته باشیم، یا تبیین در قالب چیزهایی پیش برود که برای ما آشنایند و تعجب ما را برنمیانگیزند، یا بتوانیم مدلی از آنچه در جریان است عرضه کنیم؛ اما هیچیک از این مفاهیم به شیوهای صرفاً منطقی بهدست نمیآید. از اینرو پژوهشهای اخیر بر عناصر زمینهای و پراگماتیستی[۷] نیز بهمنزلۀ شرایط دخیل در تبیین تأکید میکنند. مثلاً تبیینی که با حضور مجموعۀ معینی از علایق تبیینی صحیح شمرده میشود ممکن است با حضور مجموعۀ دیگری از علایق صحیح نباشد.