تضمین
تَضمین
(در لغت به معنی گنجاندن) در اصطلاح بدیع، آوردن کلام گویندهای دیگر در کلام خود. بدین معنی که شاعر شعر دیگری را درخلال شعر خود، بهمناسبت و بهضرورت، بیاورد تا، به کمک آن، سخن خود را محکم و زیبا سازد: چه خوش گفت فردوسی پاکزاد/که رحمت بر آن تربت پاک باد: «میازار موری که دانهکش است/که جان دارد و جان شیرین خوش است» (سعدی) شرط اصلی تضمین آن است که گوینده باید حتماً، آشکارا یا به کنایه، به این نکته اشاره کند که آنچه نقل میکند از دیگری است، مگر اینکه کلامِ نقلشده چنان مشهور باشد که نیازی به ذکر گویندۀ آن نباشد؛ زیرا اگر گوینده مأخذ خود را ذکر نکند، کار او از سرقات ادبی بهشمار خواهد رفت. این اشاره غالباً به دو صورت انجام میشود: ۱. اشارۀ صریح به نام گویندۀ قبلی (در اینجا: کمالالدین اسماعیل): من جرعهنوش بزم تو بودم هزار سال/کِی ترک آبخورد کند طبع خوگرم/ور باورت نمیکند از بنده این حدیث/از گفتۀ کمال دلیلی بیاورم: «گر برکَنَم دل از تو و بردارم از تو مهر/آن مهر بر که افکنم، آن دل کجا برم؟» (حافظ) ۲. ذکر نام گویندۀ قبلی به اشاره و کنایه و با ذکر «مدعی» به جای شاعر قبلی (در اینجا: سنایی): گفتِ عالِم به گوش جان بشنو/ور نمانَد به گفتنش کردار/باطل است آنکه مدّعی گوید:/ «خفته را خفته کِی کند بیدار؟»/مرد باید که گیرد اندر گوش/ورنبشتهست پند بر دیوار (سعدی) تضمین غالباً شامل یک جمله یا یک مصرع یا یک دو بیت است. گاه تضمین نقل قول مستقیم نیست و گویندۀ دومی مضمون گفتار گویندۀ اولی را با تغییراتی آورده است: همه اندرز من به تو این است/که تو طفلی و خانه رنگین است (سنایی)/زین سبب گفت آن حکیم هوشیار: که تو طفلی، خانه پرنقش و نگار (مولوی) نوع دیگر تضمین آن است که غزلی از شاعر دیگری را بهصورت مسمّط تضمین کنند. مثلاً غزل سعدی با مطلع «من ندانستم از اول که تو بیمهر و وفایی» را شهریار تضمین کرده است که بند اول آن چنین است: ای که از کلک هنر نقش دلانگیز خدایی/حیف باشد، مه من، کاین همه از مهر جدایی/گفته بودی جگرم خون نکنی، باز کجایی/«من ندانستم از اول که تو بیمهر و وفایی/عهد نابستن از آن بِهْ که ببندی و نپایی» گاه نیز قطعۀ شاعری دیگر را تضمین کنند. چنانکه قطعۀ سعدی با مطلع «گِلی خوشبوی در حمام روزی» را ملکالشعرای بهار تضمین کرده است که بند اول آن چنین است: شبی در محفلی با آه و سوزی/شنیدستم که مرد پارهدوزی/چنین میگفت با پیر عجوزی: «گلی خوشبوی در حمام روزی/رسید از دست محبوبی بهدستم»