تکلیف

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

تَکْلیف
(در لغت به‌معنای گماردن به کار سخت، الزام) اصطلاحی در فقه، الزام خداوند است به فعل یا ترک به‌نحو وجوب، حرمت، استحباب یا کراهت. منشاء تکلیف، علم خداوند است به وجود مصلحت انجام یا ترک فعلی از سوی آدمی، سپس بعث و زجر می‌کند؛ یعنی به فعل، امر و از ترک فعل، نهی می‌کند. در این مرحله، تکلیف، به فعلیت می‌رسد، لیکن هنوز منجز نیست. تکلیف وقتی منجز می‌شود که مکلف به آن علم پیدا کند. فقیهان بر این اساس معتقدند که نسبت به همۀ افعال آدمیان، تکلیف الهی وجود دارد. برخی از آنان بر آن‌اند که کافران نیز مکلف هستند؛ با این حال همۀ فقیهان عقیده دارند که اگر کافری مسلمان شود، لازم نیست تکالیف شرعی انجام نداده زمان کفر را قضا کند. اضطرار و اکراه موجب سقوط تکلیف است. بلوغ، عقل و قدرت از شرایط عامه تکلیف است. از نظر فقیهان، کسانی که به تکالیف الهی عمل نکنند، مستحق عقوبت او خواهند بود و در خطاب تکلیف الهی، همه انسان‌ها، از ازل تا ابد، مشترک‌اند و هیچ‌کس از خطاب تکلیف او بیرون نیست. تکلیف در کلام عبارت است از امر و نهی خداوند به بندگان و مسئولیت بنده و درمعنای عام، ملزم‌کردن مکلّف به انجام‌دادن کاری دشوار. تکلیف، بر سبیل استعلا صورت می‌گیرد، یعنی تکلیف‌کننده پایگاهی برتر و بالاتر از مکلَّف دارد، پیش‌تر باید به مکلَّف اعلام شود، چرا که مکلَّف بی‌خبر از تکلیف، اصلاً مکلَّف به‌شمار نمی‌آید، باید حق تقدّم در آن رعایت شود، یعنی ارادۀ تکلیف‌کننده‌ای تکلیف محسوب می‌شود که تکلیف‌کننده‌ای برتر در همان زمینه تکلیف نکرده باشد، و بالاخره به حدّ اِلجاء و اجبار نرسد، چراکه اگر مکلَّف مجبور شود، مسئول نخواهد بود.