جنس (منطق)
جنس (منطق)
در اصطلاح منطق قدیم، یکی از کلیات خمس و آن کلی ذاتیای است که در پاسخ پرسش «ماهو؟» یا چیستی شیء میآید و بر افرادی که دارای حقیقتهای مختلفیاند، دلالت میکند. بهطور مثال اگر بپرسند انسان، اسب و خرگوش چیستند؟ پاسخ آن است که حیواناند. انسان، اسب و خرگوش از جهت ماهیت مختلفاند و هر یک نوعی خاص محسوب میشوند. بنابراین، جنس انواع مختلفی را دربر میگیرد (← ذاتی). در منطق قدیم به چهارگونه جنس بهترتیب حیوان، جسم نامی یا رشدکننده، جسم و جوهر قائل بودند. در این سیر دامنۀ گسترش، فراختر میشود. از اینرو به جوهر، جنس عالی یا جنسالاجناس، و به حیوان، «جنس سافل»، یعنی جنسی که محدودتر و فروتر از آن جنس نیست، گفته میشد. جنس متوسط هم جنسی بود که بین دو جنس قرار گیرد، مثل جسم نامی که بین حیوان و جسم قرار دارد. منطقیان قدیم همچنین جنس را بهلحاظ نسبتش با نوع به جنس قریب، یعنی جنسی که بین آن و انواع زیرمجموعۀ آن جنسی دیگر قرار نگیرد، مثل «حیوان» نسبت به انسان، اسب و خرگوش و جنس بعید، یعنی جنسی که بین آن و انواعی که دربر میگیرد جنس یا جنسهای دیگری فاصله شود، مثل «جسم نامی» یا جسم نسبت به انسان تقسیم میکردند. بنابراین، جوهر، جنس قریب جسم است و جنس بعید جسم نامی و حیوان؛ جسم، جنس قریب جسم نامی است و جنس بعید حیوان و سرانجام جسم نامی، جنس قریب حیوان، و جنس بعید انسان خواهد بود و حیوان، جنس قریب انسان.