حکم

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

حُکم

در اصطلاح منطق نسبت‌دادن چیزی به چیزی دیگر به ایجاب یا سلب، بدین ترتیب که محمولی را با رابطۀ مثبت به موضوعی اِسناد دهند یا با استفاده از رابطۀ منفی محمولی را از موضوعی سلب کنند چنان که حکم به «حماسه‌سرا بودن» فردوسی و «غزل‌سرا نبودن» او می‌کنیم. در رابطۀ «حکم» و «تصدیق» دو نظریه طرح شده است: یکی نظریۀ عموم منطق‌دانان است که تصدیق را امری بسیط و عبارت از «حکم» به ایجاب یا به سلب دانسته‌اند. در این نظر اجزای تصدیق یگانه شرطِ تحققِ حکم است. در این میان برخی تصدیق را عین حکم و برخی غیر حکم دانسته‌اند و اطلاق هریک بر دیگری را اطلاقی مَجازی به‌شمار آورده‌اند و حکم را نه نفس تصدیق که لازمۀ تصدیق محسوب داشته‌اند و تصدیق را ملزوم حکم شمرده‌اند؛ دوم نظریۀ فخر رازی است که تصدیق را امری مرکب از چهار رکن تصور موضوع، تصور محمول، تصور رابطه و حکم دانسته است. این ارکان چهارگانۀ هریک جزء بنیادین تصدیق به‌شمار می‌آیند، بدین‌معنا که تصدیق، به مثابۀ کل و مرکّب از چهار جزء مذکور است.