خاله سوسکه و آقا موشه
خاله سوسکه و آقا موشه
از مشهورترین قصههای عامیانۀ فارسی. در این داستان خاله سوسکه درخواست خواستگاران زیادی را رد میکند؛ زیرا پاسخ آنان را در برابر پرسش او، که اگر عصبانی شوند وی را چگونه کتک میزنند، خشونتآمیز میبیند و به عقد آقا موشۀ مهربان درمیآید که پاسخ او «با دُم نرمم میزنم» بود. روزی، خاله سوسکه هنگام شستن لباس در جوی آب میافتد. آقا موشه او را نجات میدهد و برای رفع سرماخوردگی او دست به کار پختن آش برایش میشود. اما آقا موشه در دیگ آش میافتد و میمیرد و سوسکها به عزا مینشینند. اینکه سوسکها سیاهاند، بهدلیل آن است که هنوز هم در عزای آقا موشه سیاهپوشاند. پرسشِ خاله سوسکه، نشان از فرهنگ و دلمشغولی زنان ایرانی به روزگارِ رواج این داستان دارد؛ چه آنکه خاله سوسکه به شیوۀ رفتار با او، یعنی کتکزدن، اعتراضی ندارد، بلکه شدت یا ضعف آن برایش مهم است.