خلسه
خَلْسِه
حالتی روانی که در آن شخص درکِ عادی از زمان و مکان و حتی درکِ جسم خود را از دست میدهد. در این حالت هیجانی شدید، که غالباً با موسیقی ضربدار القا میشود، ممکن است «وردخوانی نامفهوم[۱]» (غریبهگفتاری[۲]) روی دهد، این حالت معمولاً شامل تکرار موزون هجاهای ظاهراً بیمعنی است و شخص با حالت وجد به هشیاری طبیعی بازمیگردد. این روش بین شفادهنده[۳]های سرخپوست امریکا، بومیان استرالیا، واسطههای ارواح[۴] (مدیوم) برزیلی افریقاییتبار، و جادوگران قبایل نیز مرسوم است و ممکن است خودانگیخته یا القایی باشد. در این وضعیت شخص هشیاری خود را حفظ میکند و صحبتهایش معمولاً فهمیدنی است، هرچند که غالباً به درد یا دیگر محرکهای حسی واکنش نشان نمیدهد. برخی هیپنوتیسم[۵]را حالت خلسۀ خفیف دانستهاند. در روحگرایی[۶] واسطه کسی است که وارد حالت خلسه میشود و روحِ فاقد جسم از طریق او صحبت میکند. خلسه در اصطلاح عرفان اسلامی به حالاتِ سُکر و بیخودیِ سالکان اطلاق میشود. صوفیان این حالات را به حسبِ سکون و جنبشی که در این حالت داشتهاند، به دو قِسم خلسه و سماع تقسیم کردهاند. در حقیقت خلسه و سماع، دو نوع از سکر صوفی بوده است که نشاندهندۀ سکر ساکن و یا سُکر پر جنبوجوش اوست. خلسه معمولاً از پیِ واردی سهمگین، که هستی صوفی را به وادیِ حیرت و غفلت میکشانیده، حاصل میشده است. برای صوفیانی همچون ابن عربی و ابن فارض خلسههایی با مدّت زمانهای عجیب و غیرمعمول گزارش شده است. گاه در خلسه واردات شگرفی به عارفان دست میدهد.