داعی
داعی
(به معنای دعوتکننده) عنوانی برای مبلّغان دینی ـ سیاسی در جهان اسلام. این اصطلاح از قرن ۲ق در جریان دعوت بنیعبّاس برضدّ امویان رایج شد. در این دوران، داعیان خراسان در گسترش دعوت عبّاسی نقش مهمّی داشتند و ابومسلم خراسانی بهعنوان «صاحبالدّعوه» بر آنها ریاست داشت. در مذهب اسماعیلی داعی کسی است که تحت نظر حجّت، مردم را به حقیقت دین دعوت میکند و به این مذهب فرامیخواند. محقّقان جدید برای مراتب دعوت اسماعیلی در نظر ناصرخسرو شالودهای مانوی یافتهاند. بهرغم اختلاف نظر دربارۀ طبقات روحانی مانوی، «داعی» اسماعیلی را با معلّمین یا «ابناءالحلم» در سخن ابن ندیم میتوان برابر دانست؛ همچنانکه در وظایف و کارکردهای «اَرخِگوس» مانوی با «امام» اسماعیلی همانندیهایی یافته و «مستجیب» اسماعیلی و «نیوشایان» مانوی را نیز از وجوهی با یکدیگر برابر دانستهاند. ریاست سازمان دعوت فاطمی برعهدۀ داعیالدّعاة بود. داعیالبلاغ رابط پایگاه مرکزی دعوت در قاهره و پایگاههای محلّی بود و در غیاب حجّت و داعیالبلاغ، داعی مطلق با اقتدار کامل امر دعوت را برعهده داشت و داعی محصور دستیار او بود. در عهد فاطمی داعی بهعنوان مأمور غیر رسمی دولت فاطمی، مخفیانه در سرزمینهای غیرفاطمی فعالیت میکرد تا شرایط را برای استقرار خلافت فاطمی در این مناطق مهیّا کند. در ادبیات فاطمی بر انتصاب داعی به اذن امام تأکید شده است. برخورداری داعی از رفتار و گفتار نمونه و آشنایی او با مذاهب اسلامی و ادیان دیگر و یادگیری زبان محلّی و آداب و رسوم محلّ مأموریّتش نیز مورد توجّه قرار گرفته است. داعی پس از استقرار در محلّ مأموریتش از آزادی عمل برخوردار بود و تنها از راهنماییهای کلّی امام و مراجع مرکزی بهرهمند میشد، امّا هرگاه از انجام وظایفش ناتوان میشد باید امام را باخبر مینمود و از مقام خود کناره میگرفت. آثار کلامی و فرقهشناختهای عموماً ضدّ اسماعیلی، برای دعوت شخص مستعد به مذهب اسماعیلی توسط داعی از هفت مرحله یاد کردهاند: «تفرّس» یا بازشناسی شخص آمادۀ دعوت، «تأنیس» یا برقراری دوستی با او، «تشکیک» یا ایجاد شک در باورهای قبلی او، «تدلیس» یا برانگیختن شوق و رغبت نسبت به آیین اسماعیلی در او، «تأسیس» یا طرح اصول و مقدّمات آیین اسماعیلی برای او، «خلع و سلخ» یا به ثمر رسیدن تلاشها و دست برداشتن مدعو از باورهای قبلی خود و قرار گرفتن در آستانۀ پذیرش آیین اسماعیلی، «ربط» یا پیوند دادن مدعو به آیین اسماعیلی و پیمان گرفتن و عهدبستن با او که دو مرحلۀ «تعلیق» و «اخذ میثاق» را دربر دارد. در دورۀ الموت، تا زمان اعلام قیامت و ظهور امامان، یک نفر «داعی اعظم» یا «عمده» با سمت داعی دیلم یا حجّت امام در الموت اقامت داشت و داعیان محلّی دیگر مناطق نزاری را برمیگزید. گویا در اواخر دورۀ الموت، معلّم دینی بهعنوان منصبی غیر رسمی جای عنوان داعی را گرفت. پس از سقوط الموت، در دعوت قاسم شاهی در دورۀ انجدان، داعی مرتبۀ منفرد بعد از حجّت اعظم بود که حدود فعالیتش به یک منطقه یا یک جماعت خاص محدود نمیشد و بازرسی جماعتهای مختلف و گزارش احوال آنها به مرکز دعوت و رساندن رهنمودها به رهبران محلّی و اشاعۀ دعوت در مناطق بیرون از اقتدار جامعۀ نزاری را برعهده داشت. ابواسحاق قهستانی در قرن ۹ق نیز بر این مسئله تأکید میکند و داعی را کمال مرتبۀ معلّمی میداند. فرقههای منشعب از دعوت فاطمی از داعی تعبیرهای متفاوتی دارند. نزد دروزیان اوّلیه، داعی با اصل علوی جِدّ مطابق بود و بههمراه مأذون و نقیب در مرتبهای فروتر از حدود پنجگانه یا حواریون عالیرتبۀ حاکم بامر الله قرار داشت. البتّه بعد از کنارهگیری بهاءالدّین مقتنی در ۴۲۹ از رهبری دروزیّه، علّت وجودی این سلسله مراتب از بین رفت و مجموعه نوشتههای مقدّس دروز جای آنها را گرفت. در تشکیلات دعوت داودی هند، رئیس دعوت داعی مطلق است که جانشین امام مستور محسوب شده و لغزشناپذیر و دارای دانش مذهبی لازم شناخته میشود. در دعوت سلیمانی، داعی مطلق در یمن اقامت دارد و «داعی قبایل یام» خوانده میشود. میر سیّد شریف جرجانی اشعری هم در شرح مواقف از «داعی کبیر» و «داعی مأذون» بهعنوان مراتب چهارم و پنجم دعوت اسماعیلی یاد میکند.